بحران بی‌بحرانی!

                   حرف‌های خودی و بی‌خودی بحران بی‌بحرانی! در خبر است که دلم از این خرابی‌‌ها بود خوش زانکه می‌دانم خرابی چون‌که از حد بگذرد آباد می‌گردد، بنابراین وقتی در خانه و کاشانه و یا اداره و کارخانه و یا آن سازمان و این نهاد و فلان دستگاه و بهمان وزارتخانه اوضاع و احوال کار و […]

                   حرف‌های خودی و بی‌خودی

بحران بی‌بحرانی!

در خبر است که دلم از این خرابی‌‌ها بود خوش زانکه می‌دانم خرابی چون‌که از حد بگذرد آباد می‌گردد، بنابراین وقتی در خانه و کاشانه و یا اداره و کارخانه و یا آن سازمان و این نهاد و فلان دستگاه و بهمان وزارتخانه اوضاع و احوال کار و زندگی و تولید و خدمات و برنامه و نتیجه و خروجی، جور ناجوری است و عدم آرامش و تفاهم و کمی و کسری و اشتباه یا عقب‌افتادگی و فرسودگی و عدم سود، شاید هم نارضایتی و ناترازی و ناهماهنگی و… حضور فعال و قابل تقدیری دارند! ولی بزرگتر خانه یا مدیر و متولی شرکت و کارخانه و مسئول و مدیر سازمان و نهاد و دستگاه، حرف از گل و بلبل بودن اوضاع و لااقل عادی و معمولی و مناسب بودن شرایط می‌زنند و همچین شفاف و گلدرشت، هیچ نقص و مشکل و بحرانی به چشم مبارک ایشان نمی‌آید (شاید هم می‌آید ولی قراری بر قبول و پذیرش آن ندارند) دقیقاً در همین لحظه است که بحران بزرگتر و از قضا دردآور و مصیبت‌زاتری از راه می‌رسد و آن بحران بی‌بحران انگاری و عدم قبول امر واقع است که بدجور توی ذوق هر بیننده و شنونده‌ای می‌زند!

باور نمی‌فرمایید که خیلی از والدین و مدیران و صاحبان کسب و کار آفت زده و نیمه‌ورشکسته و ایضاً برخی از رئیسان و مدیران کل و معاونین و وکلا و وزراء و صاحب‌منصبان ریز و متوسط و درشت که بر صدر دایره و بخش و اداره و سازمان و دستگاه‌ها تشریف دارند که ناترازی و بی‌نظمی و نارضایتی و ریزش مشتری و مخاطب و کُندی و فربهی و ضعف و… آن‌ها خُلق خَلق و حال افراد و امید و رضایت و انگیزه‌ها را تنگ و ناخوش و کمرنگ کرده است وجود دارند که همچین قبراق و سرحال و با قامتی افراشته سینه سپر می‌کنند و از جیب پر پول و دل خوش و خانواده موفق و کار و بار روبه پیشرفت و وفور نعمت و امکانات و رسیدن به اهداف و رضایت بی‌نظیر مردم و تعادل و ترازی و کلی چیز دیگر سخن می‌گویند که دل هر شنونده‌ای را آب می‌کند!

خب البته چیز غریبی هم نیست، می‌گویند وقتی انسان با یک حادثه و یا بیماری سخت روبه‌رو می‌شود، اول تا می‌تواند خود را به کوچه چپ زده، زیر بار نرفته و به‌خاطر عدم پذیرش شروع به انکار اصل قصه می‌کند، بعد کم‌کم گارد گرفتن و شاکی بودن و عصبانیت جایگزین می‌شود، این مرحله هم که گذشت نوبت چانه‌زنی و اما و اگر و امید بستن به فلان اتفاق و احتمال و حتی نذر و نیاز می‌رسد، در قدم بعدی که هیچ راهی به جایی باز نمی‌شود، جناب افسردگی و غم و اندوه و گریه و زاری از راه می‌رسد و اگر فرد قوی باشد و اطرافیان حامی و فهمیده و همراهی داشته باشد، از این مرحله به‌سرعت عبور کرده و دوران پذیرش و قبول بحران و فاجعه و بیماری از راه می‌رسد و در این زمان است که به فکر چاره و راه‌حل و درمان می‌افتد!

اما راستش را بخواهید علم و دانش هوشنگ‌خانی ما آنقدری نیست که بدانیم کدام یک از گل و بلبل‌انگاری‌های فوق در دسته‌بندی‌های ذکر شده قرار می‌گیرد و مهمتر از آن در کدام مرحله قرار دارد، اما اگر بخواهم همین‌جور حسی و دلی بگویم که چی به چی هست، نظرمان بیشتر به این میل می‌کند که عرض کنیم این قضیه بحران بی‌بحرانی که برخی از ما‌ها گرفتار آن شده‌ایم، کمی تا قسمتی وارونه سلسله مراتب انکار و خشم و چانه‌زنی و افسردگی و پذیرش را طی می‌کند و از همان اول مورد پذیرش و قبول است، فقط تا جایی که می‌شود برای پیچاندن چانه‌زنی می‌شود، اگر تلاش‌ها کارگر نیفتاد، آن موقع است که تحکم و همینه که هست و خودت بمال جایگزین می‌شود ولی در نهایت کار به زیر بار نرفتن و گل و بلبل‌انگاری و انکار بحران می‌رسد که مثل آبی روی آتش است که یکباره همه مشکلات حل، معضلات فصل و مصیبت‌ها رفع می‌شود!

 

 

هوشنگ‌خان