حرفهای خودی و بیخودی به زودی! خاطر مبارکمان هست که در یک فیلم طنز قدیمی سینمای فرانسه که در مورد یک گروه از پلیسهای شهر بود، وقتی که زمان پرداخت حقوقها بود، یک نفر اسامی افراد را صدا میزند و آنها یکییکی میآمدند و حقوق خودشان را دریافت میکردند، هر بار هم در آخر کار […]
حرفهای خودی و بیخودی
به زودی!
خاطر مبارکمان هست که در یک فیلم طنز قدیمی سینمای فرانسه که در مورد یک گروه از پلیسهای شهر بود، وقتی که زمان پرداخت حقوقها بود، یک نفر اسامی افراد را صدا میزند و آنها یکییکی میآمدند و حقوق خودشان را دریافت میکردند، هر بار هم در آخر کار آن شخص صدا میزد جمع کل! ولی کسی جواب نمیداد، دوباره صدا میزد جمع کل کجاست بیاید حقوقش را بگیرد، باز هم خبری نمیشد و آن شخص میگفت؛ معلوم نیست این جمع کل احمق چه کسی است که هیچ وقت نمیآید حقوقش را بگیرد با آنکه همیشه هم حقوقش بیشتر از همه است!
ما مردم گرفتار به دست برخی متولیان و مسئولان و مدیران فوق کارآمد، ظاهراً با یک جمع کل مبهم مرموز ناپیدایی روبهرو شدهایم که البته این بار نامش «به زودی» است و البته کارکردش چیز دیگری است، اصلاً هم معلوم نیست این جناب «بهزودی» سرش به چه بالینی هست، تکلیفش با خودش معلومه و یا خودش هم مثل دیگران بلاتکلیف است، ثبات رأی و عزتنفس و ثبات شخصیت دارد یا هر روز به یک رنگ و مدل و شیوهای است، اصلاً در قید حیات است یا مدتها از فقدانش گذشته، اندازه و طول و مقدار و زمان و حوصله و صبر و شتابش چطور، نرمال و استاندارد است یا نوسانی و میلی؟ حساب و کتاب دارد یا نه دلبخواهی و یهویی؟ بالاخره معلوم میشود که چی به چی و کی به کی است یا نه و کلی سؤال ریز و درشت دیگر که همین جناب «بهزودی» باید بالاخره روزی پاسخ دهد و اینجوریها هم نیست که در بر همین پاشنه بچرخد و کسی عارض نشود!
البته شاید این بینوا آنقدرها هم تقصیر ندارد، مشکل و مصیبت، عزیزان و دوستان و متولیان و مسئولانی هستند که هر موقع برای به نتیجه رسیدن چیزی، زمان راهاندازی و افتتاح و یا تکمیل و به بهرهبرداری رسیدن، زمان ارائه گزارش و توضیح و پاسخ و هر چیز دیگری از این دست، حرفی برای گفتن ندارند، با یک خلاقیت پرتکرار نخنما، پای این مادرمرده را وسط میکشند و میفرمایند «به زودی»!
آنقدر اوضاع و شرایط حول و حوش این جناب «به زودی» شیر تو شیر و پیچیده است که حتی میشود به این موضوع هم فکر کرد که شاید نه ایشان و نه مسئولان و مربوطان، هیچ کدام مقصر نیستند و مشکل اصلی و مقصر واقعی ما مردم همیشه در صحنه حرف گوشکن سادهدل هستیم که هر بار از زبان مبارک مسئولی عبارت بهزودی را شنیدیم، کلی ذوق کردیم و قند در دلمان آب شد و بعد از مدتی هم که باز برای همان موضوع پیگیری و درخواست و مطالبه کردیم، با عبارت شیرین و گوارای بهزودی مواجه شدیم و باز کیف کردیم و با خود گفتیم که اینبار فرق میکنه و این بهزودیها از آن بهزودیها نیست!
عجالتاً در کرسی قضاوت ننشستیم و نمیخواهیم مقصر یا درصد مشارکت در تقصیر را معلوم کنیم، فقط دلمان میخواست یک سازمان و نهاد و دستگاهی یا حتی سمنی در این ملک تأسیس بشود برای حسابرسی و بعداً حسابکشی از این جناب «بهزودی» بالاخره نمیشود که عمری خلقا… علاف این نیموجب عبارت یک و نصفی کلمهای باشند و کلی اعتبار و امید و دلخوشی و آرزو و اعتماد در جلوی پای آن از دست برود و این جناب همچنان قبراق و سرحال بر سرجای خودش بایستد و آن برخی عزیزان مسئول و متولی راست راست در چشمان من و تو نگاه کنند و با لحنی شیوا و از سر شکم سیری و شاید هم خالی نبودن عریضه و سنگقلاب کردن مستمع، بشارت بهزودی بدهند!
شاید هم بهتر باشد که همین «به زودی»خان! با صدور یک بیانیه سرگشاده، استعفای خود را از دایره لغاط و قول و فعل مسئولان و مدیران اعلام کرده و با یک «الیوم استعمال بهزودی بِاَی نَحوِ کانَ در حکم پیچاندن خلقا… بوده و گویندهاش حنایش رنگی ندارد» تکلیف همه را معلوم کند و با این فداکاری رسم نو ایجاد دراندازد، هرچند میترسیم اینبار از جناب «به زودی» بشنویم بهزودی!
هوشنگخان
دیدگاه بسته شده است.