شکر خوردیم که گوهر و در سفتیم!

شکر خوردیم که گوهر و در سفتیم!      از قدیم گفته‌اند که «عقل برای آدمیزاد چیز خوبی است»! اما ظاهراً برخی‌ها که در همین گوشه و کنار برای خودشان شیخ‌نشین و امیرنشین و پادشاه‌نشین راه انداخته‌اند، چندان اعتقادی به این جمله گوهر بار ندارند و از عقل به عنوان یک کالای لوکس، آن هم در […]

شکر خوردیم که گوهر و در سفتیم!

     از قدیم گفته‌اند که «عقل برای آدمیزاد چیز خوبی است»! اما ظاهراً برخی‌ها که در همین گوشه و کنار برای خودشان شیخ‌نشین و امیرنشین و پادشاه‌نشین راه انداخته‌اند، چندان اعتقادی به این جمله گوهر بار ندارند و از عقل به عنوان یک کالای لوکس، آن هم در برخی اوقات که قافیه زیادی تنگ می‌شود، استفاده می‌کنند، البته ظاهراً برای خالی نبودن عریضه وگرنه به‌طور ذاتی حیفشان می‌آید حتی در آن موقع هم از آن استفاده کنند ولی به‌دلیل همان قافیه به تنگ آمده! از سر بی‌میلی کمی هم از آن استعمال می‌کنند شاید آب رفته به جوی بازگردد و… .

    این‌که شورای همکاری خلیج‌فارس و شاه و شاهزاده‌های حجازنشین و اعوان و انصار گوش به فرمانشان بالاخره تصمیم گرفتند روی خوشی به استفاده از این عقل در گنجه خاک خورده نشان بدهند و با نامه فدایت شوم و عذر تقصیر و کی‌بود، کی‌بود من نبودم به پابوس آمده‌اند هرچه باشد جای امیدواری دارد و نشان از آن دارد که غربت و انزوای خرد جواب نداده است و حضرات به این وسیله خواسته‌اند ثابت نمایند که آنچنان که نشان می‌دهند با دیپلماسی و گفت‌وگو و حرف حساب بیگانه نیستند.

بگذریم که از یکطرف پیک فدایت شوم می‌فرستند و از طرف دیگر رجز هل من مبارز می‌خوانند و خودشان هم در برزخ شکر خوردن و در سفتن، گیر افتاده‌اند و نمی‌دانند با دست پس بزنند یا با پا پیش! اما هر چه باشد معلوم است که دلشان قنج می‌رود که روی خوش ببینند و دستی به سر و گوششان کشیده شود، اما همچنان ادعای بزرگی و رهبری خود را داشته و دست از بمب ریزی و آشوب طلبی و مشت آهنین و طوفان قاطعیت بر ندارند، بماند همه تیر‌هایشان به سنگ خورده است و شاخ پشیمانی‌شان به آسمان رفته ولی به روی مبارک نمی‌آورند که مبادا به تریج قبایشان بر بخورد.

    ما که می‌گوییم علی‌الحساب لبخند ملیح تحویلشان بدهیم تا بفهمند بزرگی و بزرگواری‌مان آنقدر هست که مهمان را بنوازیم، که مهمان‌کشی و آزار و اذیت، دون شأن بزرگان است و اگر دیگری چنین کرده، حالا که گردنش را کج کرده و واسطه خیر فرستاده بر او از سر ترحم وارد می‌شویم ولی در عین حال گوشه شمشیر غیرتمان هم به رؤیت جنابشان برسانیم که یکدفعه هوا برشان ندارد همه چیز ختم به‌خیر شده است و حافظه ملت به راحتی عزیزان از دست رفته و خون‌های به ناحق ریخته و پدرخواندگی داعش و جبهه‌النصره و بمب‌های خوشه‌ای بر سر کودکان ریخته و به بند کشیدن بزرگان آزادیخواه را فراموش می‌کند. اما با همه این احوال بخشش از بزرگان است ولی به شرطه‌ها و شروطه‌ها… .

    بنظر هوشنگ خانی ما می‌رسد این نمایش بر پا شده حضرات قرار نیست به تمکین و دست برداشتن از دشمنی و راه صواب پیمودن ختم بشود و بیشتر به وقت کشی و تجدید قوا کردن و ترس از دست دادن باقی مانده آبرو و اعتبار است وگرنه حکماً در گوشه‌ای دیگر شمشیر‌ها در حال تیز شدن و نقشه‌ها در حال طرح شدن است، فرصتی پیش آید ‌‌آش همان‌‌ آش و کاسه همان کاسه خواهد بود، زیرا که سودای سروری و بزرگی و همه چیز خواهی، همچنان پا برجاست و خانه از پای بست ویران است… .

    هوشنگ خان