صنایع خودروسازی در کشور بیشتر از اینکه با تدابیر و نظارت مدیران ارشد روند تولید و فعالیت را دنبال کنند، عمدتاً تحت فرمان مدیران میانی هستند. ساختار مدیریت در صنعت خودرو کشور متأسفانه با تعریف کلاسیک و عملی آن کیلومترها فاصله دارد؛ معمولاً با تغییر دولتها یا روی کارآمدن وزیر صمت جدید صنعت خودرو پوستاندازی […]
صنایع خودروسازی در کشور بیشتر از اینکه با تدابیر و نظارت مدیران ارشد روند تولید و فعالیت را دنبال کنند، عمدتاً تحت فرمان مدیران میانی هستند. ساختار مدیریت در صنعت خودرو کشور متأسفانه با تعریف کلاسیک و عملی آن کیلومترها فاصله دارد؛ معمولاً با تغییر دولتها یا روی کارآمدن وزیر صمت جدید صنعت خودرو پوستاندازی میکند. اگر در تغییر جدید مدیران ارشد صنعت خودرو به مفاهیم کلیدی مانند استراتژی و عملکرد مدیران میانی توجه نشود، خودروسازی با تداوم این شرایط راه به جای نخواهد برد. به گزارش بازار، مدیریت میانی یک سازمان در شکل دهی و هدایت مسیر استراتژیک اثر قابلتوجه و موقعیت حساسی دارد؛ این سطح از مدیران تأثیرگذاری عمیقتری نسبت به مدیران ارشد دارند. نقش مدیران میانی برای ثبات، عملکرد و نوآوری سازمانی بسیار ضروری است، میتوان آنها را تشبیه به چرخهای یک وسیله نقلیه (خود سازمان) کرد که حرکت و عملکرد سازمان به روان بودن آنها بستگی و وزن هدایت مجموعه در حقیقت روی دوش شان است. مدیران ارشد در واقع رانندگان با تجربهای هستند که تغییر مسیر استراتژیک آنها نیازمند چرخهای با کیفیت (مدیران میانی) است. درست همانطور که عملکرد یک وسیله نقلیه بدون چرخهای خوب به خطر میافتد، اگر مدیریت میانی بهطور بهینه عمل نکند، یک سازمان ممکن است در اجرای مؤثر استراتژیهای خود دچار تزلزل شود. مدیران میانی بهعنوان واسطههای حیاتی مورد اعتماد نقش آفرینی میکنند. این سطح از مدیریت پل ارتباطی میان مدیران ارشد و تیمهای عملیاتی هستند تا اهداف استراتژیک و برنامههای اجرایی بهطور مناسب انجام شود. از همینرو اثر بخشی این مدیران اثر مستقیم روی توانای یک سازمان جهت عملکرد مؤثر و سازگار با تغییرات مستقیم و روزانه دارد. در مقاطع مختلف زمانی تغییرات بنیادین مانند تحولات عمیق تکنولوژی، مدیران میانی در تسهیلگذار و اطمینان از همسویی کارکنان با مسیرهای جدید نقش جدی داشته و دارند. فرهنگ همکاری و روحیه تعامل از فعالیت مدیران میانی نشئت میگیرد؛ بنابراین در اینجا باید به مدیران ارشد یادآورد شد که یک لایه مدیران میانی ناکارآمد میتواند منجربه افت بهرهوری ناشی از کاهش روحیه کارکنان شود. زمانی که یک سازمان یا بنگاه اقتصادی با بحران تجاری و مالی مواجه میشود، توجهها معطوف به تغییر مدیرعامل جهت ایجاد مسیر جدید متمرکز میشود. این درحالی است که مدیران میانی به اندازه مدیرعامل یک مجموعه در پیش برد اهداف اثرگذار است. برخلاف فرآیند نسبتاً سریعتر تغییر یک مدیر عامل یا وزیر، پرداختن به مسائل مدیریت میانی مستلزم مجموعهای وسیعتر و پیچیدهتری از تغییرات است، زیرا لایه میانی مدیریت از افراد متعدد در بخشهای مختلف تشکیل شده است. تغییر در این لایه میتواند به زمان و تلاش قابلتوجهی نیاز داشته باشد که بهطور بالقوه سالها یا حتی دههها زمان در سازمانهای بزرگ نیاز دارد. بیشترین مقاومت برای تغییر در این لایه آغاز میشود؛ زیرا احتمالاً دلایل تغییرات مدیران میانی را قانع نکرده یا چون از موقعیت شغلی خود در پسا تغییر نگرانند تن به همکاری ندهند. البته ارزش مدیران میانی اغلب مورد کمتوجهی یا شاید مورد سوءتفاهم قرار گیرند. این سطح مدیریت اغلب بهعنوان بوروکرات به جای توانمندسازهای استراتژیک تلقی میشوند. ولی فشار کاری معمولاً روی مدیران میانی زیاد و مانند چرخهای یک خودرو زیر بار مجموعه بیشتر دچار فرسایش میشوند. لذا اهمیت دادن به جایگاه این مدیران و توانمندسازی آنها از طریق ایجاد اعتماد بسیار مهم است، زیرا تجهیز آنها به مهارتهایی مانند تفکر استراتژیک و ارتباطات میتواند به هدایت مؤثرتر بحرانها کمک و از انعطافپذیری سازمانی حمایت کند. مدیران میانی محرکهای اصلی نوآوری و تغییر هستند، آنها میتوانند تغییرات و نوآوریهای سازمانی قابلتوجهی را آغاز کنند، البته این مهم مستلزم حمایت مدیریت ارشد از مدیران میانی است. این مشارکت استراتژیک برای موفقیت بلندمدت بسیار مهم است و میتواند مؤثرتر از جایگزینی صرفاً مدیران ارشد در طول یک بحران تجاری باشد. مدیران ارشد باید همیشه شرایط مطلوبی را فراهم کنند که اطمینان از انجام عملیات روزانه مجموعه با اهداف بلند مدت سازمانی همسو باشد. مدیران میانی میتوانند بهترین ایدههای نوآوری را از درون مجموعه عملیاتی را جمعآوری و به مدیران ارشد منتقل کنند. با بیتوجهی نسبت به این موضوع هزاران نوآوری و انگیزه کارکنان از میان میرود، این مدیران میانی هستند که باید محیط شاد و مثبتی برای کارکنان خود فراهم کنند. سیگنالهای مثبت و منفی بازار یا مشتریان باید توسط مدیران میانی دریافت و بررسی شود، این سطح از مدیریت باید جمع بندی بازخورد مصرف محصولات را به مدیریت ارشد منتقل کنند. سوددهی یا پیشگیری از بحران مالی نیز جزو وظایف مدیران میانی است که باید با همکاری مدیریت ارشد کنترل شود، متأسفانه در صنایع کشور اغلب مدیران میانی حاضر نیستند که به خاطر حفظ موقعیت خود بازخورد عملکرد سازمان را به مدیریت ارشد منتقل کنند. به نظر میرسد در کشور اهمیت قشر میانی مدیریت صنعت خودرو کمتر درک شده است، در حالی که این قشر بار قابلتوجه سازمانی را به دوش میکشند ولی تأثیرگذاری چندانی در نوآوری ندارند. حال که سکاندار جدیدی در وزارت صمت عهدهدار تعیین سیاستهای صنعتی را به دست گرفته، شاید زمان مناسبی برای ارتقا اعتماد به این قشر جهت تحول سازمانی و چابکسازی تصمیمگیری صنعتی شود. در دولت چهاردهم باید ارزش مدیران میانی اثرگذار شناخته و در عین حال به آنها یادآور شویم که نقش مهمی در استراتژی دارند. اصطلاح استراتژی یک واژه «دهان پرکن» نبوده و «مدیریت» فقط یک عنوان جذاب شغلی نیست، بلکه دو واژه مذکور علوم کاربردی هستند که متأسفانه در محیطهای صنعتی کشور اغلب بدون درک واضح یا کاربرد واقعی تعریف شدند. در بسیاری از شرکتهای خودروساز داخلی که ادعا تدوین برنامههای استراتژیک دارند، تعداد انگشت شماری از کارکنان یا مدیران دارای تخصص و تعهد برای توسعه برنامههای استراتژیک واقعی دارند. متأسفانه دانش مدیران میانی صنایع خودروسازی نسبت به استراتژی بسیار کم است، مطالعات اخیر تحقیقات دانشگاه هاروارد از اهمیت مدیران میانی در پرورش نوآوری با عمل بهعنوان واسطهای که دیدگاههای استراتژیک را به واقعیتهای عملیاتی تبدیل میکنند؛ بیانگر آن است که سازمانهای موفق انتظارات زیادی از مدیران میانی دارند. اگر این سطح از مدیران به درستی انتخاب شوند، یک تیم مدیریت میانی چابک و بهروز میتواند موفقیت صنعت را تضمین کند. در حالی که اغلب گفته میشود که تغییر باید از بالا یا پایین مجموعه انجام شود، تأثیرگذارترین تحول میتواند از سطوح مدیران میانی آغاز گردد. هرچند تغییرات با نقطه شروع میانی چالشبرانگیزتر و طولانی تر است، اما در نهایت اثرگذاری بیشتری خواهد داشت. مدیران میانی یک سازمان باید چهار نکته، اجرای استراتژی، ارتباط و هماهنگی، فرهنگ سازی، نوآوری و تصمیمگیری را آموخته باشند. در عصر تحولات امروز جهانی، مدیران میانی ناکارآمد در شرکتهای خودروسازی میتواند مانند صدمات به بدنه یک کشتی عمل کند. بهینهسازی صدمات مدیران میانی در صنعت خودرو کشور میتواند منجربه بهرهوری شود؛ در نهایت باید اشاره داشت که با سکانداری سید محمد اتابک در وزارت صمت بزودی طی چند روز مراسم تودیع و معارفه مدیران ارشد انجام خواهد شد، ولی گردآوری مدیران میانی و ارشد اثرگذار در خودروسازی شاید دههها زمان نیاز داشته باشد.
دیدگاه بسته شده است.