حرفهای خودی و بیخودی پرواز آگهیهای ثبتی! اینجور که پیداست، عزیزان سازمان ثبت اسناد و املاک، در نظر دارند منبعد درج آگهیهای ثبتی در روزنامهها انجام نشود و به زیرمجموعههای ستادی و استانی ابلاغ شده است که «از ابتدای آبانماه سالجاری کلیه فرآیندهای ثبتی در حوزههای املاک، اسناد، ثبت شرکتها، اجرای اسناد رسمی و […]
حرفهای خودی و بیخودی
پرواز آگهیهای ثبتی!
اینجور که پیداست، عزیزان سازمان ثبت اسناد و املاک، در نظر دارند منبعد درج آگهیهای ثبتی در روزنامهها انجام نشود و به زیرمجموعههای ستادی و استانی ابلاغ شده است که «از ابتدای آبانماه سالجاری کلیه فرآیندهای ثبتی در حوزههای املاک، اسناد، ثبت شرکتها، اجرای اسناد رسمی و مالکیت معنوی که مطابق قوانین و مقررات مستلزم درج آگهی در روزنامههای کثیرالانتشار میباشند در سایت آگهیهای سازمان درج و منتشر گردد»!
در مورد این ابلاغ، حرف خاصی نداریم که بزنیم بالاخره هر مجموعه و سازمانی حق دارد برای کارهای خودش تصمیم بگیرد و آن را به اجرا درآورد، اما از آنجا که همین روزنامههای کثیرالانتشار یکی از پایههای اصلی رکن چهارم دموکراسی هستند، بهنظر میرسد عزیزان مسئول و مدیر باید بیش از این حواسشان به این رکن چهارمیها باشد که عجالتاً همین الان هم با هزار و یک مشکل که صدی به نود آن اقتصادی و مالی است دستوپنجه نرم میکنند، اینکه یکی از معدود راههای درآمدی مطبوعات کشور را ببندیم قاعدتاً کار سخت و دشواری نیست، ولی نتایج این بستنها و نامهربانیها امضای حکم نابودی جامعه هدف است که از قضا، همین الان هم در حالت احتضار و نیمبسمل است!
چند روز پیش خبر رسید که طی حکم معاون اول دولت جوانبخت مسعود به همه زیرمجموعههای دولت ابلاغ شده است که «هیچ مسئول و نهاد دولتی بدون تأیید و بررسی کارگروه اطلاعرسانی دولت، حق شکایت از هیچ خبرنگار و رسانهای را ندارد» و ما آنقدری از این حکم حسابی و درجه یک، کیف کردیم که نگو! اما ظاهراً از آنجا که سبک و سیاق این دنیا همین است که تلخی و شیرینی توأم است، شیرینی این حکم به تلخی آن ابلاغ، دَر شد!
داستان از این قرار است که وقتی سازمان و شرکتی از نظر مالی و اقتصادی دچار ضعف و کاستی و نحیفی میشود به دو روش میتوان برای بهبودش اقدام کرد، اول اینکه یا راههای درآمدی جدیدی برایش پیدا کرد و یا همان کانالهای قبلی را بازتر و فراختر کرده و ورودیاش را افزایش داد و دوم اینکه بار هزینههای اضافی و دردسر و تعلل و ترمز و نیرویهای ناکارآمد و… را از دوشش برداشت، البته میتوان همین دو حرکت را برعکس انجام داد و بهجای نوشدارو و ترمیم زخمها، شوکران به خورد بیمار داد و نمک بر زخمها پاشید!
باور بفرمایید (البته منطقی است که باور نکنید!) از گفتن عبارات فوق، قصد و غرضی (مرضی) نداشتیم و نه بستن راههای درآمدی را به شوکران و پاشیدن نمک تشبیه کردیم و نه محدود کردن شکایت از روزنامهها و خبرنگاران را نوشدارو و پانسمان زخمها به حساب آوردیم، همینطور یک چیزی برای خودمان گفتیم تا گفته باشیم!
بالاخره اینجوری هم نیست که تمامی سازمان و نهادهای دولتی و تقنینی و عمومی و قضایی برای خودشان (تافته جدا بافته) در یک جزیره جدا روزگار بگذرانند، بخش خصوصی و خلقا… هم در کشتی بادبان شکسته اسیر دریای طوفان زده، وسط آبهای متلاطم برای خودش رها شده باشد، عجالتاً سهم بزرگی از حمایت و پشتیبانی و تسهیل روندها و مراقبت، برعهده جنابان حاکمیتی است وگرنه روز مردم و بخش خصوصی، چون شب تار میشود!
براساس فهم هوشنگخانی ما و ایضاً آنچه که در بند بالا عرض کردیم، وقتی میبینیم، برخی از ارکان و زیرمجموعههای مسئول و مدیر، آن حمایت و مراقبت را جدی گرفته و حواسشان جمع است، کلی اسباب کیف و حالمان جور میشود، وقتی هم که مشاهده میفرماییم که ای دل غافل، برخی دیگر عین خیال مبارکشان نیست و آن پشتیبانی و تسهیل که حرفش را نزن، پشتپا و تیر غیبی هم عنایت میکنند و از قضا رنجور و ضعیف و دیوار کوتاهترها را برای این امر انتخاب کرده و سنگ بر پای لنگ میزنند، آنقدری آسمان دلمان تیره و تار و حالمان ناجور میشود که شنیدن کی بود مانند دیدن!
ما که مثل روز برایمان روشن است که قصدی برای فشار و محدودیت در این ابلاغ و حکم نبوده است و وقتی دغدغه و دلنگرانی اصحاب رسانه که به گوش صاحب امضاء برسد، همدلی کار خودش را میکند و موضوع ختم بخیر میشود!
هوشنگخان
دیدگاه بسته شده است.