حرفهای خودی و بیخودی بازار وارونه! میدانید قصه چیست؟ آهان… شما هم نمیدانید، چقدر جالب! من هم نمیدانم، بنابراین بهنظر میرسد الان فرصت خوبی است که هم شما و هم بنده و بهطور کلی هر کسی که راجع به چیزی اطلاع و دانشی ندارد، یک گوشه کار آن موضوع را بگیرد که براساس قانون […]
حرفهای خودی و بیخودی
بازار وارونه!
میدانید قصه چیست؟ آهان… شما هم نمیدانید، چقدر جالب! من هم نمیدانم، بنابراین بهنظر میرسد الان فرصت خوبی است که هم شما و هم بنده و بهطور کلی هر کسی که راجع به چیزی اطلاع و دانشی ندارد، یک گوشه کار آن موضوع را بگیرد که براساس قانون مورفی همه چیز ختم به دردسر و داستان شود!
یعنی اینکه در این ملک، در برخی از صنوف، یک قاعده نانوشته وجود دارد که به شدت هم رعایت میگردد و آن این است که از خیل ردهها و مجموعههای مختلف فعال در آن رشته، آن دستهای که بیشتر از همه زحمت میکشند، بیشتر از بقیه سرمایه، وقت، انرژی، فکر و… میگذارند، یا کمتر از دیگران، از منافع و کیف و حال آن صنف، بهره میبرند و یا حداقل جزء دستههای پربرخوردار منتفع سطح بالا نیستند!
فیالمثل همین مسیر کشت و تولید تا برداشت و حمل و دست به دست شدن میوه و ترهبار و سیفیجات تا رسیدن به مشتری نهایی، یعنی خلقا… ایرانی جماعت را نگاه بفرمایید، تقریباً یک خط درمیان کسانی که در طول این زنجیره نهچندان بلندبالا حضور دارند، تا آنجا که دارد سود و منافع چرب و شیرین را به بدن میزنند ولی بهطور معمول آن کشاورز و دامدار بینوا، یا کمترین بهره را در بین بقیه میبرد و یا زور بزند در حد متوسط، نیمچه نفعی برایش حاصل میشود.
تولید و عرضه دیگر محصولات و منسوجات هم به کم و بیش بر همین سیاق است، زحمت اصلی با استادکار و کارگاه و صنعتگران تولیدکننده پوشاک و کیف و کفش و… میباشد، و سهم دلال و سفتهباز و برخی ویتریندار و فروشنده تا دلت بخواهد چاق و تپل است.
اصلاً برخی اوقات یکی، دو گروه و دسته حاضر در زنجیره تأمین یک محصول و کالا، به تنهایی به قاعده کل حلقههای حاضر در زنجیره منتفع شده و حظوافر میبرند و خروجیاش آن میشود که در یک زنجیره خیلیها واجبالزکات هستند و اندکی واجبالحج!
از آنجا که جنابمان از دور، کمی تا قسمتی اوضاع ساخت و ساز صنعتی و ساختمانی و عمرانی میشناسیم و با تولید و واردات و توزیع و فروش برخی تجهیزات و ماشینآلات و قطعات و لوازم و مصالح و ابزار و…، خیلی هم غریبه نیستیم، باید خدمت مبارکتان عرض کنم که در آن بازارها هم قصه آنچنان توفیری با وضعیت برخی صنوفی که عرض کردیم ندارد، زحمت و دردسر و سرمایهگذاری و ریسک و مالیات و هزینه نیرو و کرایه و برق و آب و این قسم چیزها با کسانی است که برخی اوقات حتی به اندازه یک واسطه و یا فروشنده هم عایدی و سود برایشان وجود ندارد ولی تا دلتان بخواهد، خوف و خطر و استرس و فشار خون و انفارکتوس و افسردگی و دلمردگی نصیبشان میشود!
به هرحال وقتی در هر اقتصاد و بیزینسی، بازار دچار وارونگیهای اینچنینی است، باید بدانیم که حال آن صنعت و صنف و کسب و کار، خوب نیست و اگر همچنان اوضاع باری به هر جهتی بگذرد و کسی بهفکر درمان و مراقبت و پالایش و جدا کردن سِره از ناسره نباشد، دیر یا زود، باید فاتحه آن را خواند، اوضاع پوشاک و میوه و گوشت و کفش و تجهیزات صنعتی و لوازم خانگی و کادویی، صنایعدستی و هنری و امورات فنی و خدماتی و یک دوجین شغل و پیشه دیگر که یا دیگر تولیدکننده داخلی در آن وجود ندارد، یا رشد و پیشرفت و رونق و شادابی در آن دیده نمیشود، نشانهای گلدرشت عدم درمان بخشهای اقتصادی است که با این دستفرمان جلو رفتهاند!
هوشنگخان
دیدگاه بسته شده است.