تا ثریا می‌رود دیوار کج!

                   حرف‌های خودی و بی‌خودی تا ثریا می‌رود دیوار کج! حتماً شما هم بار‌ها اجرای نوعی از نمایش‌های ژانگولر را دیده‌اید که در آن یک نفر تلاش می‌کند که چند جسم ناپایدار را بر روی هم گذاشته و در نهایت خودش بالای آن‌ها رفته و تعادل خود را حفظ کند، خیلی کار سخت و حساسی […]

                   حرف‌های خودی و بی‌خودی

تا ثریا می‌رود دیوار کج!

حتماً شما هم بار‌ها اجرای نوعی از نمایش‌های ژانگولر را دیده‌اید که در آن یک نفر تلاش می‌کند که چند جسم ناپایدار را بر روی هم گذاشته و در نهایت خودش بالای آن‌ها رفته و تعادل خود را حفظ کند، خیلی کار سخت و حساسی است، تمرکز، کنترل اعضاء، آشنایی با علم فیزیک و نقاط ثقل اشیاء، ورزیدگی بدن و روحیه و انرژی بالا و مبارزگونه، همه این‌ها باید جمع شود که یک نفر بتواند این مدل از ژانگولر را به اجرا درآورد!

البته اینکه گفتیم در عرصه نمایش و بر روی صحنه اتفاق می‌افتد ولی به کرات دیده شده و می‌شود و یحتمل دیده خواهد شد که هستند عده‌ای که آسمان زمین بیاید و یا زمین به آسمان برود، اصرار بر پایدار نگه داشتن یک سازه و زیرساخت لرزان و روش نامعلوم و مبهم و اوضاع بی‌قرار نابسامان را دارند و بدون اینکه کلاه خود را قاضی کنند که ببینند، برنامه و روش و کارهایی که به انجام رسانده‌اند، نتیجه‌‌اش نه خوب و مثبت و به‌درد بخور و قابل قبول است و نه حتی قابل تحمل و همچنان مرغ لجبازی و بی‌حواسی‌شان یک پا دارد، حتی دیده شده است که هرازچندگاهی خودشان از شوری آشی که پخته‌اند، شاکی شده و صدایشان بلند می‌شود ولی باز آش همان‌ آش و کاسه همان کاسه باقی می‌ماند!

خیلی نمی‌خواهم راه دور بروم و آدرس‌های متعدد و متکثر و درهم برهم بدهم، وضعیت از خورشید تابان، نمایان‌تر و شفاف‌تر است، حرف از کلیت اقتصاد و فرهنگ و اجتماع و ساخت و تولید و ورزش و تربیت و آموزش و بازار و معیشت و ارتباطات و خدمات و قس‌علیهذا نیست، هر کدام برای خودشان آنقدری زیرشاخه دارند که از هر چند تا، یکی هم که دچار نقیصه ژانگولر تعادلی باشد، ببین چه لشکری از ناپایداری برای نمونه و مثال خواهیم داشت، حال شما خود حدیث مفصل بخوانید از این مجمل…!

به هرحال اینکه بخواهیم از سابقه و تلاش و طرح و برنامه و اهتمام و دلسوزی و تعهد خودمان دفاع کنیم یک چیز است ولی اینکه می‌بینیم در فلان صنعت و یا بهمان امر اجتماعی، اوضاع و احوال نامساعد و ناخوش است و قریب به اتفاق کسانی که دستی در آن موضوع دارند، می‌دانند و می‌فهمند که خروجی کار، خبرهای خوشی برایمان ندارد، بهتر است دست از اصرار و ابرام و همینه که هست ‌برداریم و چهار تا متخصص و صاحب‌نظر و اهل تفکر مورد تأیید و اقبال آن رشته و صنعت و هنر و دانش و… را بارعام داده تا بیایند و فکری به حال سازه ناساز نمایند.

نظر هوشنگ‌خانی ما این است که بعضی مواقع باید بی‌خیال آنچه وجود دارد بشویم، فی‌المثل در خودرو و مسکن و یا فرهنگ و معیشت، بالاخره در یک جایی در یک گوشه‌ای، یک قانونی، دو، سه حرکتی، چند گامی، یک خروار مقرراتی، چند کرور قیقاجی، چیزی بوده است که کار‌ها در آن شاخه، برقرار و مدار نیست، بنابراین باید به‌کل و همچین ریشه‌ای و اساسی، ابتدا تکلیف آن ناپایداری مزمن را معلوم کرده و مرخص کنیم، برود پی کارش، بعد به سراغ زیربنا و بستر و آماده‌سازی و حساب و کتاب و ایجاد و رشد و نتیجه‌گیری برویم!

راستش را بخواهید این تغییر و تحول و عوض کردن خط و مسیر، آنقدر‌ها هم ساده و هلو تو گلو نیست که یک اَجی مجی لاترجی بگوییم و همه چیز گلستان شود، همین قدم اولش که عزیزان متولی و مسئول آن دست موضوعاتی که حالشان نامساعد است، قبول کنند که باید طرحی نو دراندازند و نیاز به مشورت و کمک دارند، آنقدری دور از دسترس و نشد است که عجالتاً بسیاری از حرکت‌ها و طرح‌ها در همین قدم اول، به گل نشسته‌اند…!

 

هوشنگ‌خان