غربت لحافدوزهای طهرانی در تهران آقای نصیری جزو آخرین بازماندههای صنف دوچرخه سواران لحافدوزی است که در کوچه پس کوچههای شهر دورهگردی میکردند. او حالا بعد از ۶۲ سال هنوز هم غم نان دارد و نگران خرج و مخارج خانواده است. به گزارش مهر، دیگر کسی از تهران با «ط» دستهدار خبرندارد. شهر ما خودش […]
غربت لحافدوزهای طهرانی در تهران
آقای نصیری جزو آخرین بازماندههای صنف دوچرخه سواران لحافدوزی است که در کوچه پس کوچههای شهر دورهگردی میکردند. او حالا بعد از ۶۲ سال هنوز هم غم نان دارد و نگران خرج و مخارج خانواده است.
به گزارش مهر، دیگر کسی از تهران با «ط» دستهدار خبرندارد. شهر ما خودش را لابهلای آسمانخراشها و برجهای بلند گم کرده، تهران حالا آنقدر درندشت و بزرگ شده که بین همهمهها دیگر کسی صدای کسی را نمیشنود چه برسد به صدای کمرمق «لحافدوزی» گفتنهای پیرمرد!
پیرمرد لحافدوز و دوچرخه بیرمقش این روزها وصله ناجور شلوغیهای شهر هستند؛ برای همین هم موقع رکاب زدن در کوچه پس کوچههای شهر غریبی میکنند. باید حرفهایش را بشنوید تا بفهمید او با دوچرخه خستهاش روزی چه قدر برای جهیزیه دخترهای دم بخت شهر پنبه زده و چقدر برای خوابهای خوش آدمهای شهر لحاف دوخته. پیرمرد ۱۲سالش که بود لحافدوز شد. حالا ۶۲ سال از آن روز گذشته و آدمهای زیادی شاید خوابیدن روی تشکهای دستدوز، پیرمرد یادشان رفته ولی با همه اینها او هنوز که هنوز است لحافدوز مانده آن هم در روزهایی که انگار زور رکاب زدنهای پیرمرد به زور دنیا نمیرسد؛ ولی دلش میخواهد امیدوار باشد. امیدوار به رزق حلالی که شاید اندازه آن به پول داروهای زن مریض و خرج تحصیل نوه یتمیش نرسد.
قدیمها هم غم بود؛ اما کم بود
اگر جزو آن دسته از آدمهایی باشید که میتوانید با تهران ۲۰ سال پیش خاطره بازی کنید، حتماً میدانید که کنار همه آپشنهای خانهتکانی باید سر و سامان دادن به تشکهای و اسباب خواب در بهار را هم فراهم میکردید؛ روزهایی که چشم و گوش کوچه پس کوچههای شهر به صدای آهنگ لحافدوزها و رقص پنبههای سفید عادت داشت. «آن موقع هم لحافدوزی مزدی نداشت. لحاف کرسی میدوختیم ۳۰ تا تک تومان، کم بود ولی باز با این حال کار بود. من قدیمها با همین دوچرخه از شریعتی میرفتم دروازه دولت بعد از سینه کش تجریش بالا میرفتم و از آنجا میآمدم سمت باغ وحش و بعد هم میرفتم ونک آنجا هم تا کار پیدا نمیکردم، برنمیگشتم.»
لحافدوزی نکنم، چه کنم؟
حالا چند سال است که پتوهای جدید و رنگ به رنگ جای خودشان را به لحافهای دست دوز آقای نصیری دادهاند تا کسب و کار روی خوشش را به او نشان ندهد و امرار معاش را پیشتر از پیش برای او سخت کند. «الان ۵-۶ سالی است که دیگر هیچ لحافی ندوختهام و هیچ کس به ما لحافدوزها کاری ندارد. در طول روز تک و توک شاید بعضیها برای خرده کارهایی مثل تعمیر بالشت به سراغ ما بیایند وگرنه غیر از این خبری نیست. خیلی از مردم که من را توی خیابان میبینند میگویند چرا الکی توی کوچهها پرسه میزنی؟ تو پیر شدهای و باید خانهنشین باشی. دیگر کسی لحاف استفاده نمیکند! اما من ۶۲ سال است که از دار دنیا همین یک کار را بلدم تا با آن خرج زندگی و خانوادهام را در بیاورم این کار را نکنم چه کنم؟»
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاه بسته شده است.