آنچه باید قبل از شروع بازاریابی بدانیم – قسمت آخر در شمارههای قبل، چهار فصل از مقاله «آنچه باید قبل از شروع بازاریابی بدانیم» به چاپ رسید. از خوانندگان محترم روزنامه مناقصهمزایده دعوت میشود به آخرین قسمت این مقاله، توجه بفرمایند. فصل پنجم در واقع وقتی صحبت از آنچه باید قبل از بازاریابی بدانیم، میکنیم […]
آنچه باید قبل از شروع بازاریابی بدانیم – قسمت آخر
در شمارههای قبل، چهار فصل از مقاله «آنچه باید قبل از شروع بازاریابی بدانیم» به چاپ رسید. از خوانندگان محترم روزنامه مناقصهمزایده دعوت میشود به آخرین قسمت این مقاله، توجه بفرمایند.
فصل پنجم
در واقع وقتی صحبت از آنچه باید قبل از بازاریابی بدانیم، میکنیم منظور گامهایی که در ذیل بیان میگردد، نیست؛ بلکه منظور اطلاعات و دانشی است که با برداشتن هریک از گامها به آن دست پیدا میکنیم که با تحلیل و بررسی آنها در اتاق فکر سازمان به جمعبندیها و متعاقب آن تصمیماتی میرسیم که میتواند در تدوین برنامه بازاریابی و توسعه بازار و مشتری به ما کمک نماید و باعث میگردد با شناخت کامل و یک روشن بینی قابل قبول، قدمهای اولیه بازاریابی خود را با آگاهی و محکم برداریم.
قبل از شروع این فصل، ابتدا و به صورت فهرستوار مروری میکنیم بر گامهایی که میبایست قبل از شروع بازاریابی برداشته شود و در فصلهای قبلی به آن پرداخته شد و بعد به ادامه بحث میپردازیم.
۱- بازاریابی دارای یک ساختار چند وجهی است، قدم اول تشکیل یک اتاق فکر قوی و مؤثر میباشد.
۲- تبلیغات، بخش کوچکی از بازاریابی است.
۳- شناسایی و تحلیل فعالیتهایی که تاکنون در زمینه بازاریابی در سازمان انجام شده است.
۴- جایگاه شرکت و همچنین محصولات (کالا و خدمات) آن در بازار.
۵- مزیتهای نسبی شرکت و ارزش پیشنهادی محصولات و یا خدمات آن.
۶- خاص بودن.
۷- شناخت بازارهای اصلی، واقعی، مهم و مؤثر و بازارهای سخت و آسان محصولات و خدمات ما.
۸- شناخت گروهها، نهادها و سازمانهای بالا دستی و پایین دستی و شرایط اقلیمی و فرهنگی.
۹- بررسی اثرات محیطی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، تکنیکی و قوانین و مقررات بر روی حجم بازار محصولات شرکت و کیفیت مورد انتظار مشتریان.
خوانندگان محترم برای مطالعه توضیحات تکمیلی ارایه شده در رابطه با هریک از گامهای فوقالذکر و سر تیترهای زیر مجموعه آنها، میتوانند به شمارههای قبلی روزنامه مراجعه فرمایند.
در اینجا میرسیم به ذکر گامهای بعدی و تشریح هریک از آنها؛
گام دهم: ایجاد یک برند موازی جهت رقابت با برند اصلی و یا تولید محصول با دو یا چند نام برای رقابت با یکدیگر.
چرا باید این کار را انجام دهیم:
قبل از آنکه به توضیح این گام بپردازیم، ابتدا باید درک درست و دقیقی از دلیل ورود به انجام این گام داشته باشیم.
بهطور معمول، مشتریان تمایل دارند برای انتخاب گزینههای مختلفی داشته باشند (قدرت انتخاب داشته باشند) و ثانیاً براساس مزیتها و ارزشهای پیشنهادی یک محصول و با توجه به نوع نیاز، قدرت خرید و یا هر هدف دیگری که از خرید آن محصول دارند، نسبت به انتخاب و خرید یک محصول اقدام نمایند.
در بسیاری از موارد مشتریان از طریق مقایسه دو محصول، اقدام به خرید مینمایند و حتی ممکن است به آنچه یک محصول باید داشته باشد (استاندارد و شرایط کلی) ، کمتر توجه مینمایند و مزیت محصولات نسبت به هم برای آنها مهمتر میباشد. بنابراین در موقع خرید، اقدام به مقایسه محصول شما با محصولات رقبا نموده و بعد از آنکه هریک از این محصولات نیاز و انتظار آنها را در مقام مقایسه، مرتفع نمود، اقدام به خرید آن مینمایند.
فاکتورهایی مانند کیفیت، قیمت، کمیت، بستهبندی، ارزش غذایی، رنگ، طعم و عطر، نوع خدمات، پشتیبانی و…. بسته به شرایط و هدف از خرید، توسط مشتریان مورد بررسی و رصد قرار میگیرند، در برخی مواقع، صرفاً مشتری به دنبال خرید محصولی میباشد که بهطور مثال صرفاً از نظر کمی نسبت به بقیه رقبا بیشتر بوده و یا در نقطه مقابل دارای کیفیت قابل قبول باشد و یا اینکه بستهبندی جذاب و شیکی داشته باشند (مثلاً برای کالاهایی که جنبه تعارفی و هدیه دارند).
باید بدانیم که انجام گام دهم در رابطه با همه شرکتها و سازمانها، مصداق نداشته و در برخی از مواقع یا قابل اجرا نمیباشد و یا اینکه ممکن است به برند و یا نام محصول اصلی و در مجموع به اعتبار و یا میزان فروش و درآمد کسب و کار، ضربه وارد نماید. بنابراین در بندهای ذیل، زمینهها و شرایطی که انجام گام نهم میتواند در افزایش فروش و توسعه بازار و مشتری مجموعه مؤثر باشد، ذکر میگردد و همچنین شرایط غیرمناسب برای اجرایی کردن این گام را بیان مینماییم.
– در شرایطی که اکثر مشتریان، به دو گروه و یا چند گروه عمده تقسیم گردیدهاند که حجم اصلی بازار در این گروهها قرار دارد.
– یا در موقعی که، گروهی از مشتریان (درصد مهمی از بازار) ، بهدنبال محصول با کیفیت بالا میباشند و قیمت برای آنها در اولویت دوم میباشد و گروهی دیگر کمیت و یا قیمت محصول برای آنها حایز اهمیت میباشد. و البته گروههای دیگری که ممکن است، بستهبندی، نوع خدمات و یا مواردی دیگر مورد توجه آنها باشد.
– وقتی که حجم اصلی بازار ما را دو یا چند گروه عمده تشکیل میدهند که از دست دادن آنها و یا به دست آوردن آنها، برای کسب و کار ما ضروری و یا حتی حیاتی میباشد، و تولید محصول با یک نام و یا برند ولی با خصوصیات متفاوت که گروههای مختلف را پوشش دهد موجب واکنش منفی یک گروه و حتی گروههای مختلف شده و به برند و نام محصول ما ضربه جدی وارد نماید. بهطور مثال مشتریان محصول به دو گروه کیفی و قیمتی تقسیم شدهاند و شرکت اقدام به تولید محصول در دو نوع بستهبندی متفاوت و حتی یک نوع بستهبندی با درج مشخصه خاصی که نشان دهنده رویکرد کیفی و قیمتی است (که این موضوع هم جای بحث فراوان دارد) مینماید و محصول را به بازار عرضه مینماید. به سادگی ممکن است مشتریانی که به دنبال کیفیت هستند محصول ارزانتر و با کیفیت پایینتر را بخرند و یا مشتریانی که کمیت و قیمت برای آنها مهم است اقدام به خرید محصول با کیفیت بالاتر نمایند. مسلم است که در این موقع هیچ یک از مشتریان به انتظار خود از این محصول نمیرسند و حتی علیرغم اینکه به ایشان توضیح داده شود (که در بسیاری مواقع یا توضیحی داده نمیشود و یا اینکه مشتری جمعبندی و برداشت خودش را انجام میدهد و توجهی به توضیحات نمینماید) نگرش منفی نسبت به محصول یا این نام و برند در ذهن ایشان ایجاد میشود که ممکن است دیگر سراغ این نام و برند نرفته و یا لااقل از اولویت ایشان، خارج گردد.
– هنگامی که رقیب قدرتمندی (در مقابل محصول ما) در بازار وجود ندارد و ۳ احتمال وجود دارد،
الف – اول اینکه امکان زیادی وجود دارد که شرکتها و سازمانهای توانمند و قدرتمند بهلحاظ فرصتی که در بازار این محصول میباشد تمایل پیدا نمایند وارد بازار شوند.
ب – این احتمال وجود دارد که رقبای متعدد کوچکتر که در حال فعالیت در این بازار میباشند اقدام به شبیهسازی نام و برند محصول ما نموده و یا با روشهای دیگر، بازار ما را تخریب نمایند.
ج – مشتریان به دلایل مختلفی مانند تبلیغات منفی، نوع بستهبندی و یا دلایل دیگری حتی صرفاً احساسی و شخصی، از فضای یک قطبی در بازار این محصول راضی نیستند و علاقهمند هستند محصولات مشابه را نیز امتحان و استفاده نمایند (قدرت انتخاب داشته باشند) ولی کیفیت، قیمت و یا کمیت محصول ما را پسندیده و به دنبال محصولی که خصوصیتهای محصول ما را داشته باشند، هستند.
هنگامی که شرایط فوق در بازار محصول ما حاکم است (البته ممکن است دلایل دیگری نیز باشد که همین شرایط را ایجاد نموده است) در این موقع ورود یک یا حتی چند محصول با برند یا نام جدید که دارای همان ویژگی محصول ما هستند، بهخوبی میتواند هر ۳ احتمال را به نحو چشمگیری کاهش دهد.
– در هنگامی که شرکت در نظر دارد نوآوری خاصی در محصول و یا خدمات خود ایجاد و یا بهکار ببرد ولی به دلایلی نمیتواند بهطور دقیق و قانعکنندهای بازخورد مشتریان را بهطور کامل پیشبینی نموده و این نگرانی بهصورت جدی وجود دارد که شرکت با ایجاد نوآوری مد نظر، بخشی از مشتریان خود را از دست بدهد. در این موقع اقدام به عرضه محصول و یا خدمات با نام و برندی جدید نموده تا بهصورت کاملاً میدانی بازخوردها را دریافت کند و پس از آن و در صورت مثبت بودن بازخوردها، نوآوری مورد نظر در محصول اصلی بهکار گرفته میشود.
– هنگامی که سابقه ذهنی منفی راجع به کیفیت، کمیت، پشتیبانی و سرویسدهی محصول ما نزد مشتریان وجود دارد:
ممکن است به دلایلی یک سابقه ذهنی منفی در مشتریان در رابطه با محصول ما ایجاد شده باشد و تلاش جهت از بین بردن این سابقه ذهنی بسیار هزینهساز و یا حتی غیرممکن میباشد. در این صورت است که شرکت اقدام به ایجاد یک برند و یا نام جدید برای محصول خود کرده و با شرایط کاملاً جدید محصول را وارد بازار مینماید.
باید توجه داشت در زمانیکه محصول و یا خدمات ما به نحو مطلوب به فروش رفته و یا برند و نام محصول ما اعتبار بیشتری حتی نسب به کمیت، کیفیت و دیگر خصوصیات محصول دارد، حرکت به سمت برند و نام جدید صرفاً ایجاد هزینه اضافی است و حتی ممکن است پس از مدتی برند اصلی را هم تحت تأثیر منفی قرار دهد. (البته این مطلب جنبه عام ندارد و همواره شرایط و استثنائاتی وجود دارد).
گام اجرایی
۱- تحقیقات بازار
برای آنکه بهطور دقیق و قانعکنندهای بتوانیم از شرایط بازار اطلاع داشته باشیم، میبایست در گام اول اقدام به تحقیقات بازار به صورت میدانی، اصولی و دقیق نموده تا از چند و چون فضای حاکم بر بازار خود بهطور کامل و واقعی مطلع گردیم و پس از آن موضوع ایجاد برند و یا نام جدید را در دستور کار خود قرار دهیم.
۲- تبیین اهداف خود از اجرایی کردن این گام
می بایست نسبت به تبیین اهداف و سپس تدوین برنامه و چارچوب اجرایی و با پیشبینی تمامی احتمالات و واکنشهای بازار، اقدام نماییم به نحوی که هم اهداف خود را کاملاً تعریف کرده باشیم و هم اینکه بتوانیم واکنش مناسبی در صورتیکه نتایج با پیشبینیها مغایرت داشت، از خود نشان داده و در بین راه هدف اصلی کمرنگ نشده و یا از آن دور نشده و یا اینکه دچار چالش پیشبینی نشدهای، نشویم.
۳- تولید محصول و یا ارایه خدمات با برند و نام جدید
در برخی از مواقع، لازم میباشد که نسبت به ثبت یک شرکت جدید اقدام نماییم و برند و یا نام جدید را با صاحب امتیازی شرکت جدید به ثبت برسانیم. زیرا ممکن است رقبا و یا مشتریان به نام شرکت تولیدکننده، حتی آدرس و نشانی درج شده بر روی محصول دقت نمایند و به سرعت متوجه میشوند که نام و یا برند جدید مربوط به همان شرکت قبلی است و این موضوع مسلماً هدف اصلی را زیر سؤال خواهد برد.
گام یازدهم، برندسازی و یا توسعه برند در بازار
یکی از اقدامات دیگری که میبایست قبل از شروع بازاریابی به انجام برسانیم، این است که به مقوله برند و برندسازی در محصولات تولیدی و یا خدمات خود بپردازیم و یا آن را جدی گرفته و گسترش و تعمیق دهیم، باید قبل از هر چیز بررسی نماییم که در حال حاضر چه برندهایی محصول مشابه ما را تولید میکنند، همچنین با انجام تحقیقات بازار، قدرت و نفوذ هریک از برندها را شناسایی نماییم و با توجه به نتایج ایجاد شده و با تحلیل و بررسی جامع بر روی اطلاعات کسب شده، به طرف ایجاد برند خود حرکت نماییم. نکته حایز اهمیت در این گام این میباشد که ابتدا باید ببینیم، آیا برند قدرتمندی در بازار محصول ما وجود دارد یا خیر و اگر وجود دارد این برند و یا برندها چند درصد از بازار را به خود اختصاص میدهند، نگاه مشتریان نسبت به برند در این بازار چگونه است. آیا هنوز بازار این محصول سنتی است و یا به شدت تحت تأثیر برندها ست.
این واقعیت را باید بدانیم که در کشور ما با آنکه مقوله برندسازی شدت زیادی گرفته است ولی هنوز بسیاری از محصولات دارای یک یا چند برند قوی و مهم نمیباشند و بسیاری از برندها و نامها محلی و منطقهای است و برندهای ملی معتبر و مورد پسند برای بسیاری از محصولات و خدمات هنوز وجود ندارد.
باید توجه داشت که این فرصت بسیار ارزشمندی است، بنابراین قبل از شروع بازاریابی میبایست وجود یا عدم وجود و قدرت و تأثیر برندها و همچنین فرصتهایی که در این زمینه وجود دارد را بهطور کامل و واقعی شناسایی نماییم. اگر یک شرکت بتواند در این گام درست و منطقی عمل نماید، مطمئناً مسیر بازاریابی خود را بسیار هموار نموده است. البته باید بدانیم که این کار بسیار مشکلی میباشد و اگر یک شرکت دارای اتاق فکر قدرتمندی نباشد که بتوانند درک درست و عمیقی از وضعیت برند در بازار محصول خود داشته باشند، امکان اشتباه و خطا در این گام بالاست و میتوان گفت این یک قدم میتواند به مانند یک شمشیر دو لبه برای سازمان و محصول و یا خدمات ما عمل نماید.
برخی مواقع برندهایی در سالهای دور بودهاند که دیگر وجود ندارند ولی مردم همچنان برای آن برندها اهمیت و اعتبار خاصی قائل هستند، برخی مواقع یک یا چند برند با تبلیغات گسترده در بازار حضور دارند ولی مشتریان بهطور کامل هنگام خرید با طیب خاطر اقدام به انتخاب آن برندها نمیکنند. و یا اینکه برندها در عین حالی که درصد بالایی از بازار را در اختیار دارند ولی در عین حال بسیار شکننده هستند زیرا نتوانستهاند رضایت واقعی مشتریان را کسب نمایند.
گام دوازدهم: تکیه بر مزایایی مانند اثرات زیستمحیطی، تغذیهای، اقتصاد خانواده، روحیه و شادابی، نیاز جسمی و یا روانی، پسندیده شدن و دیگر امتیازاتی که محصول ما میتواند برای مشتریان داشته باشد.
مشتریان خواستار آن هستند که محصولی را استفاده نمایند که اضافه بر پاسخگویی به نیاز اولیهای که بخاطر آن محصول و یا خدمات خریداری میگردد، دارای مزایا و امتیازات ثانویه دیگری هم باشد.
در برخی مواقع همین امتیازات ثانویه یک محصول است که موجب انتخاب شدن آن توسط مشتری میگردد، بنابراین میبایست اقدام به جمعآوری و تنظیم و آمادهسازی این مزایا نموده و موقعی که بازاریابی خود را شروع مینماییم آنها را به نحو مؤثری به اطلاع مشتریان برسانیم، البته باید توجه داشته باشیم در برخی از دورهها یک خصوصیت ثانویه میتواند امتیاز مهمی تلقی شود و همان خصوصیت در زمانی دیگر اهمیت کمتری داشته باشد و یا حتی بازدارنده باشد.
گام سیزدهم و آخر: نگرش بازاریابی در تمام سطوح و بخشهای سازمان وجود داشته باشد.
قبل از اینکه بازاریابی را شروع نماییم باید ساختار سازمانی و اندیشه سازمانی مجموعه خود را منطبق بر اصل فرمان مشتری و نگاه مشتریمداری طراحی نموده باشیم، در یک شرکت که میخواهد محصولی را تولید و یا خدماتی را ارایه نماید، میبایست تمامی ارکان آن ایمان داشته باشند که باید به نحوی فعالیت نمایند تا رضایت مشتری حاصل گردد، نیروهای تولید، کنترل کیفی، ستادی و پشتیبانی و مهمتر از همه بخش بازاریابی و فروش میبایست در وظایف خود به این آگاهی رسیده باشند که اگر کوچکترین نقص یا ضعفی در محصول و یا رفتار ایشان وجود داشته باشد که اثر منفی در نگاه، سلیقه، نیاز و در نهایت رضایتمندی مشتری بر جا بگذارد، کسب کاری که ایشان به واسطه آن درآمد کسب مینمایند به سرعت ضعیف گردیده و حتی ممکن است از بین برود.
وجود یک سیستم و برنامه مشخص، جهت بهبود مستمر در فعالیتهای سازمانی، ارتقای فاکتورهای مهم محصول (کیفیت، کمیت، قیمت تمام شده، زیبایی، سلامت و…) ، روحیه و نشاط کارکنان، عرق و تعصب کارکنان به محصول و محل کار خود و رصد فعل و انفعالات بازار و مشتریان و نظرات آنها و…، لازمه حیات و بقای طولانی یک سازمان میباشد.
جمعبندی
برای آنکه بتوانیم بازاریابی موفقی را برای سازمان خود به انجام برسانیم، باید دانش خود را در رابطه با بازار پیش رو به اندازهای بالا ببریم که مجموعهای از اطلاعات و دادههای دقیق و واقعی را شناسایی نماییم و آنها را برای آنالیز و تحلیل صحیح در اختیار اتاق فکر سازمان قرار دهیم تا تیم اتاق فکر بتواند تصمیماتی منطبق بر واقعیتهای بازار گرفته و با تدوین برنامه مشخصی آن را جهت اجرا به واحدهای مختلف سازمان ارایه نماید.
باید بدانیم تاکنون در سازمان ما چه فعالیتهایی در حوزه بازاریابی انجام گرفته است و این فعالیتها تا چه اندازه موفق و یا ناموفق بوده است، باید توانمندی، مزیتهای نسبی و ظرفیتهای بالقوه و بالفعل سازمان خود را بهطور کامل شناسایی کنیم تا بتوانیم ارزشهای پیشنهادی را در محصول یا خدمات خود ایجاد نماییم تا مورد استقبال مشتری و مصرفکننده قرار بگیرد و در بین انبوه برندها و رقبای ریز و درشت، محصول ما را با طیب خاطر انتخاب نماید و مهمتر از آن بعد از استفاده از محصول و خدمت ما رضایت کامل و یا حداقل نسبی داشته باشد تا در خرید بعدی نیز دو مرتبه ما را انتخاب نماید.
بازاریابی یک ساختار چند وجهی است و باید با برنامهای مشخص و دقیق و از زوایای مختلف، بازار را در اختیار خود قرار دهیم. با شناخت بازارهای اصلی، واقعی، مؤثر و مهم و همچنین فاکتورها و عوامل محیطی، فرهنگ، مقرراتی و… و مجموعه اطلاعاتی که از این شناخت بدست میآید در واقع به آنچه باید قبل از شروع بازاریابی بدانیم تا حد زیادی دست پیدا کردهایم و اگر اطلاعات و دانش کسب شده واقعی و دقیق باشد، مطمئناً میزان خطا در تصمیمگیریها و برنامههای بازاریابی کمتر به وجود میآید و زمان و هزینه منطقی و حداقلی را جهت نیل به اهداف خود صرف خواهیم کرد.
سخن آخر
امیدوارم مجموعه مقالاتی که با عنوان آنچه باید قبل از بازاریابی بدانیم، تقدیم گردید بتواند کمکی باشد به مجموعههایی که میخواهند با یک تجدید قوا و برنامهریزی جدید به ایجاد بازارهای نو و یا تعمیق بازارهای فعلی خود بپردازند، همچنین بسیار امیدوارم (آرزو دارم) مجموعههایی که در ابتدای راه هستند و میخواهند کسب و کاری را راهاندازی نمایند و یا بتازگی وارد کسب وکاری شدهاند، مطالب این مجموعه مقالات را مطالعه نماید و با دید باز و واقعبینانهای به محیط خطیر و بیرحم بازار وارد شوند و خدای ناخواسته هزینههای اعتباری، مالی و زمانی زیادی صرف نکنند و در آخر کار هم به اهداف خود دست نیابند. در بسیاری از مواقع بازار پالسها و کدهای اشتباهی را ارسال مینماید که اگر به آنها اکتفا نماییم و در واقع به چشمها، گوشها و برداشت و تلقی خودمان اعتماد کامل داشته باشیم براحتی و با هیجان و امید فراوان بر روی وقت و انرژی و سرمایه و مهمتر از همه پتانسیل جوانی خودمان ریسک میکنیم، آن هم ریسک خطرناک.
این یک واقعیت است که بیش از ۶۰ درصد کسب و کارها در سال اول با شکست مواجه میشوند و بیش از ۸۰ درصد آنها در ۵ سال اول تجربه تلخ شکست را تجربه مینمایند. بنابراین ما از همه بهتر هستیم و ایده و روش ما با بقیه فرق میکند و من میدانم باید چه کار کنم و حتی اگر یک درصد بازار را به دست بیاورم، موفق میشوم و بسیاری از این دست جملات، فصل مشترک حرفهای بسیاری از همین گروه ناموفق در کسب و کار است، بنابراین داشتن اتاق فکر قوی و صاحب دانش و یا حداقل گرفتن مشورت از افراد آگاه، با تجربه و دلسوز و دوری جستن از اتکاء به تجربیات، دانش و دیدگاههای شخصی بسیار بدیهی، عقلانی و گریز ناپذیر است.
تالیف: علیرضا رضایی- اسفند ۹۵
لطفا متن های ذیل را در یک باکس جدا قرار دهید:
– این واقعیت را باید بدانیم که در کشور ما با آنکه مقوله برندسازی شدت زیادی گرفته است ولی هنوز بسیاری از محصولات دارای یک یا چند برند قوی و مهم نمیباشند و بسیاری از برندها و نامها محلی و منطقهای است و برندهای ملی معتبر و مورد پسند برای بسیاری از محصولات و خدمات هنوز وجود ندار.د
– برای آنکه بتوانیم بازاریابی موفقی را برای سازمان خود به انجام برسانیم، باید دانش خود را در رابطه با بازار پیش رو به اندازهای بالا ببریم که مجموعهای از اطلاعات و دادههای دقیق و واقعی را شناسایی نماییم و آنها را برای آنالیز و تحلیل صحیح در اختیار اتاق فکر سازمان قرار دهیم تا تیم اتاق فکر بتواند تصمیماتی منطبق بر واقعیتهای بازار گرفته و با تدوین برنامه مشخصی آن را جهت اجرا به واحدهای مختلف سازمان ارایه نماید.
– همچنین بسیار امیدوارم (آرزو دارم) مجموعههایی که در ابتدای راه هستند و میخواهند کسب و کاری را راهاندازی نمایند و یا بتازگی وارد کسب وکاری شدهاند، مطالب این مجموعه مقالات را مطالعه نماید و با دید باز و واقع بینانهای به محیط خطیر و بیرحم بازار وارد شوند و خدای ناخواسته هزینههای اعتباری، مالی و زمانی زیادی صرف نکنند و در آخر کار هم به اهداف خود دست نیابند.
– این یک واقعیت است که بیش از ۶۰ درصد کسب و کارها در سال اول با شکست مواجه میشوند و بیش از ۸۰ درصد آنها در ۵ سال اول تجربه تلخ شکست را تجربه مینمایند. بنابراین ما از همه بهتر هستیم و ایده و روش ما با بقیه فرق میکند و من میدانم باید چه کار کنم و حتی اگر یک درصد بازار را به دست بیاورم، موفق میشوم و بسیاری از این دست جملات، فصل مشترک حرفهای بسیاری از همین گروه ناموفق در کسب و کار است
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاه بسته شده است.