حرفهای خودی و بیخودی امنیت کار و کارآفرین! میدانید که معمای اول مرغ بهوجود آمده یا تخممرغ، از دیر باز بوده و به کم و بیش ادامه خواهد داشت، هرچند علم بالاخره دست از وسط بازی برداشت و براساس علم ژنتیک وراثت، تکلیف را معلوم کرد که این تخممرغ بوده که حامل تغییرات ژنتیکی […]
حرفهای خودی و بیخودی
امنیت کار و کارآفرین!
میدانید که معمای اول مرغ بهوجود آمده یا تخممرغ، از دیر باز بوده و به کم و بیش ادامه خواهد داشت، هرچند علم بالاخره دست از وسط بازی برداشت و براساس علم ژنتیک وراثت، تکلیف را معلوم کرد که این تخممرغ بوده که حامل تغییرات ژنتیکی اولیه و آفرینش مرغ بوده است، بماند که این علم ژنتیک و ایضاً فرگشت هم مخالفان و باگهای خودشان را دارند، ولی به هرحال چون بحث زیادی علمی شد و جنابمان ظرفیت اینچنین مباحث عمیقی را نداریم، بهسرعت از کنار آن میگذریم و عرض میکنیم که حالا چه این و چه آن بالاخره کلی ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کار بوده و باید شرایط مساعد و مناسب باشد که یا مرغ، تخم بگذارد و یا جوجه مرغی از تخممرغ سر در بیاورد.
اینها را گفتیم که برسیم به بحث شیرین صنعت و صنعتگر و مصیبتهای کارفرما و کارآفرین، و اینکه اگرچه هنوز بین علما در فقره اول بودن مرغ و تخممرغ، اختلاف وجود دارد، ولی در موضوع تولید و راهاندازی کسبوکار و ساختوساز و اینکه از بین ایده و فناوری، دانش و نیروی انسانی، پول و سرمایه، مشتری و محیط کسبوکار، کدام یک مهمترتر و اصل قضیه هستند و برای راهاندازی کسبوکار حضور چه چیزهایی لازم است و چه چیزهایی کافی و واجب، هیچ اختلافی بین اهل نظر و صاحبان کسبوکار و نیروی انسانی و کارآفرین و کارگر و حتی متولیان و مسئولان دلسوز، وجود ندارد و همگی متفقالقول فرمایش میکنند که در بین همه چیزهایی که برای کسبوکار لازم است، مهمترین چیز، امنیت خاطر کسبوکار و کارگر و کارآفرین است و همه آنچه گفته شد، در اولویت بعدی هستند که از قضا و همینجور اتفاقی، همین فقره گمشده قریب بهاتفاق کسبوکارهای وطنی است که نبود این عالیجناب، چنین روزگاری را بر سر نیروی انسانی و صنعت و صاحبان کسبوکار آورده است که عجالتاً نیروی متخصص و هنرمند و قابل، نادر و کمیاب و تکنسین و نیروی ساده پا به رکاب، کیمیا شده است. مهاجرت و جلای وطن اپیدمی و ضرر و زیان و ورشکستگی میهمان یک درمیان کسبوکارها و نیرو ایضاً کارفرمای ناراضی و شاکی که درآمد و یا حقوقشان به خرجشان نمیرسد، فَت و فراوان است!
عجالتاً گمشده این روزهای صنعت و تولید، همین امنیت و ثبات بازارها و نبود نوسان و ترس و لرز از فردا و خوابهایی است که برای تولید و تولیدکننده و صنعتگر دیده شده است، میباشد و کار آنقدر بالا گرفته است و برای همین، حضور در بازارهای مالی و دلالی و خرید و فروش خانه و ماشین و ملک و طلا و ارز و سکه و سهام و رمز ارز و واردات و خانه پرش مونتاژ جنس خارجی، نرمنرم و همچین خزنده در حال بلعیدن تولیدکننده و کارآفرین و سرمایهگذار و صاحب فن و دانش است و ایضاً شده است مدینه فاضله و شغل رویایی جوان و کارشناس و متخصص و جویای نام، چون هرچه در اولی امیدی به رشد و بزرگ شدن و کسب درآمد مطابق نیاز و هزینههای زندگی نیست، در دیگری لااقل کورسوی امیدی هست، بنابراین خود را گرفتار و بدهکار و متعهد نمیکنند و مترصد فرصت و اتفاق و شانس میمانند تا یکدفعه آن گوهر مقصود را در هوا شکار کرده و به آرزوهای دور و دراز (همان امکانات اولیه زندگی معمولی) دست یابند، ولی حیف که لسانالغیب میفرماید چو عاشق میشدم گفتم که بُردم گوهرِ مقصود، ندانستم که این دریا چه موجِ خونفشان دارد…!
اگر از ما بپرسید که بالاخره راه چاره چیست، خیلی شیک و مجلسی خدمت مبارک مسئولین ارجمند و تصمیمساز و تصمیمگیران گرانقدر میرسانم که یا سرمایهگذار و صنعتگر و کارآفرین و سرمایه انسانی را به امن بودن شرایط و محیط کسبوکار و عدم تلاطم و نوسان و خوف و خطر، مطمئن کنید که کار خیلی سخت و نشدنی است و یا همه آورده آنها از پول و جوانی و انگیزه و آینده گرفته تا امید و هنر و خلاقیت و تخصص و تلاششان را بیمه کنید، تمت و خلص!
هوشنگخان
دیدگاه بسته شده است.