افتادن و خیزانی دلار!

                   حرف‌های خودی و بی‌خودی افتادن و خیزانی دلار! حال و هوای بهاری بر روی جنابان ارز هم اثر گذاشته است و این بزرگواران اوضاع عجیب و احوال غریبی، پیدا کرده‌اند، یعنی من قربان این اقتصاد گوگولی بروم که بالا و پایین رفتن قیمت‌ها و افزایش و کاهش تورم و موجود ناموجود بودن کالا‌ها و […]

                   حرف‌های خودی و بی‌خودی

افتادن و خیزانی دلار!

حال و هوای بهاری بر روی جنابان ارز هم اثر گذاشته است و این بزرگواران اوضاع عجیب و احوال غریبی، پیدا کرده‌اند، یعنی من قربان این اقتصاد گوگولی بروم که بالا و پایین رفتن قیمت‌ها و افزایش و کاهش تورم و موجود ناموجود بودن کالا‌ها و رشد و رونق و رکودش به همه چیز ربط دارد به‌جز قوانین و قواعد اقتصادی و عرضه و تقاضا و این قسم مؤلفه‌های بی‌ربط بی‌اثر!

دلار و سکه و یورو و طلا به همان سادگی و خجستگی که در روزهای پایانی سال گذشته و ابتدایی سال نو، سر به آسمان ساییده و بر قله‌های قیمتی جاخوش نمودند، به همان سادگی و خوشمزگی، در هفته آخر فروردین و همین هفته که روز کاری آخرش را طی می‌کنیم، افتادند در سراشیبی و وزن کم کردن و از دست دادن هیمنه و جاه و مقام!

من زنده، شما هم زنده و هرچی دشمن بی‌مرام بشریت است، مرده! این بازی الاکلنگی و این وضعیت سینوسی، کارش به همین جا ختم نمی‌شود و صدی به نود طی دو، سه هفته آینده دومرتبه صعود و رکوردشکنی‌‌اش را (حالا نه به آن شدت و حدت گذشته) شروع کرده و بر برج عاج نشسته از آن بالا بالا‌ها دست تکان داده و لبخند ملیح تحویل خواهد داد و باز دیری نمی‌پاید که دوران سقوط و نزولش فرا می‌رسد و این بازی روزگار ادامه خواهد داشت که جناب قائم‌مقام فراهانی فرموده‌اند؛

روزگار است این، که گه عزّت دهد گه خوار دارد

چرخِ بازیگر از این بازیچه‌ها بسیار دارد

مهر اگر آرد بسی بی‌جا و بی‌هنگام آرد

قهر اگر دارد بسی ناساز و ناهنجار دارد

راستش را بخواهید خود ما هم این قصه‌ها که این بالا و پایین شدن‌های ارز و طلا زیر سر جناب روزگار و خجسته‌حالی این کالاهای گرانسنگ است، را باور نمی‌کنیم و اگر چیزی که باور نداریم را فرمایش می‌کنیم از عجایب روزگار است که کسی سِر آن را نخواهد فهمید!

بنابراین همچین شفاف و خودمانی و پوست‌کنده عرض می‌کنیم که سر رشته بخشی از این اعوجاج و جست و خیز‌ها را عجالتاً باید در آن ناترازی خانه‌کرده در بودجه جستجو کنیم، بخشی دیگر را هم در دست‌های مرئی و نامرئی دیگری که هر نوسانی، کلی سود برایشان عاید و واصل می‌کند پیدا کنیم، و وای به روزی که اهداف آن ناترازی و این دست‌ها بر همدیگر منطبق شده و بر یک راستا قرار گیرند، آن‌وقت است که معنی کار تیمی و هم‌افزایی بر زمین و زمان و عالم و آدم معلوم می‌شود!

حتماً شما هم از برخی از اهل اقتصاد و صاحب‌نظران شنیده‌اید که با همه فشلی و درهم برهمی که اقتصاد این ملک دارد، ارزش ریال مادرمرده آنقدر خاکش به سر نشده که دلار بخواهد روی قیمت‌های ۸۰ و ۹۰ نمی‌دانم ۱۰۰ هزار تومان مانور بدهد و نقداً خانه پرش ارزش جناب دلار حول و حوش ۳۰ هزار تومان است! نمی‌دانم این ادعا چقدر درست و دقیق است ولی قطع به‌یقین خیلی هم بیراه نیست، ولی چرا چشمان مبارک نگران ما دلار صد و شش، هفت هزارتومان را دیده و چرا سقوط ۳۰ درصدی این واحد پول یانکی‌ها فقط در عرض چند روز همه را هاج و واج کرده است، جزء اسرار مگوست که به‌نظر می‌رسد همه را همگان دانند و ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند و حساب دو دو تا چهارتا نیست!

از آنجا که همین افکار پریشان حسابی گیج‌مان کرده بود، عقل و فهم‌مان اینجور فرمایش کرد که رمز و راز را باید از سرچشمه پرسید، بنابراین در یک فرصت مقتضی و در هنگام ضعف مفرط جناب دلار، خدمت ایشان شرفیاب شدیم و عرض کردیم که ای به قربان سبز و آبی و کله کوچک و بزرگ و جوهر هفت رنگ و کاغذ نخ‌نمایت بروم، گره از کار ما و دل خود باز کرده و همه چیز را شفاف و من عامی‌فهم بریز روی داریه (همان دایره) ایشان هم بدون معطلی فرمایش کردند:

بر عز خود و ذلت من بیش مناز

کاندر پس پرده فلک بازی‌هاست

 

باقی بقایت…

هوشنگ‌خان