نرگس همتی- جیبها برای طبقه متوسط جامعه خالیتر از قبل شدهاند و این یعنی میلیونها کارمند و صاحبان مشاغل مستقل، در خطرِ رفتن به خط فقر و خط فقر مطلق هستند. قشر کمدرآمد، متوسط و پردرآمد، در این سالها تحتتأثیر شرایط اقتصادی قرار گرفتهاند، اما اینکه چرا قشر متوسط مهم است باید گفت؛ این قشر […]
نرگس همتی- جیبها برای طبقه متوسط جامعه خالیتر از قبل شدهاند و این یعنی میلیونها کارمند و صاحبان مشاغل مستقل، در خطرِ رفتن به خط فقر و خط فقر مطلق هستند. قشر کمدرآمد، متوسط و پردرآمد، در این سالها تحتتأثیر شرایط اقتصادی قرار گرفتهاند، اما اینکه چرا قشر متوسط مهم است باید گفت؛ این قشر به لحاظ تعداد از نظر اقتصادی مورد توجه هستند و از منظر اجتماعی نیز افرادی که در حوزه جامعهشناسی فعال هستند، به این طبقه توجه خاصی دارند. طبقه متوسط از منظر علوم سیاسی هم مهم است چراکه تغییرات این قشر از جامعه، پیامدهایی به دنبال دارد که باید مورد ارزیابی قرار گیرد. پدران و مادران پیش از انقلاب بازنشسته شدهاند اما پولی که آنان برای دههها به بیمه پرداخت کردهاند که در زمان پیری به کارشان بیاید، کفاف هزینههایشان را نمیدهد. پدران و مادران فعال فعلی نیز هر روز شرایط مالی برایشان به دلیل تورم، سختتر از قبل میشود. حال سؤال این است که تکلیف میلیونها شاغل و بازنشسته طبقه متوسط جامعه چیست؟ آیا دولت توان افسار اسب سرکش تورم را دارد؟ اوضاع بهگونهای پیش رفته که کارمندی که زمان اشتغال با حقوق پایان ماه میتوانست زندگی خود و خانوادهاش را بهراحتی اداره کند، حالا ۱۵ یا ۲۰ سال بعد از بازنشستگی، در مخمصه معیشت، گیر کرده و با حقوقی که بهعنوان مستمری بازنشستگی میگیرد، نمیتواند هزینههای دو هفته از هر ماه را تأمین کند. براساس دادههای پایگاه اطلاعات رفاهی ایرانیان در فروردین ماه سال۱۴۰۳، ۹۳درصد خانوارهای ایرانی، یارانهبگیر بودند که از این میزان، ۳۵ درصد فقیر، ۵۷ درصد جزء طبقه متوسط و هشت درصد از طبقه برخوردار و ثروتمند محسوب میشدند. اگرچه درصد اعداد فقیر در قیاس با طبقه متوسط و برخوردار عددی قابل مکث است و از شکاف طبقاتی در کشور حکایت میکند که نیازمند پژوهش جداگانهای است، اما در این مجال سخن از فروریزش طبقه متوسط است. از دست رفتن طبقه متوسط که اکثریت کشور را تشکیل میدهند، زنگ خطر بزرگی برای یک کشور محسوب میشود که متأسفانه جامعه ما با چنین معضلی مواجه شده است. طبقه متوسط در واقع توازن قدرت اقتصادی و اجتماعی در جامعه را رقم میزند، وقتی این طبقه از بین میرود، خلأیی در نبود آن ایجاد میشود که منجر به ضربات اجتماعی و فرهنگی شده و باعث بروز مشکلات فراوانی خواهد شد. پیدایش مشاغل کاذب، کاهش سطح عمومی سلامت، کاهش انگیزه برای تحصیل، افزایش جرم و بزهکاری، کاهش اعتماد به حکومت و از دست رفتن حمایت مردم از حکومت که بهعنوان بزرگترین سرمایه داخلی کشور محسوب میشود، از پیامدهای زیانبار سقوط طبقه متوسط است.
بحرانی به نام «حذف طبقه متوسط»
در واقع مشکلات اقتصادی چنان سنگینی میکند که دیگر طبقه متوسط دغدغه اصلی خود را مانند کسب حقوق مدنی، عدالت اجتماعی، برابری فرصتها، کرامت شهروندی و آزادی، به شیوه مشارکتهای اجتماعی و مسالمتآمیز فریاد نمیزند. در همین رابطه، عبدالرضا جهانمردی؛ مدرس سابق دانشگاه و فعال صنفی بازنشستگان دانشگاه علوم پزشکی، در گفتگو با ایلنا، چنین میگوید: «بسیاری از این کارمندان، نیروهای متخصص و تحصیلکرده قدیمی هستند که زمانی متعلق به طبقه متوسط کشور بودند و زندگی راحتی داشتند اما حالا به زیر خط فقر سقوط کردهاند، در واقع آنچه با سیاستهای غلط دولت و صندوقهای بازنشستگی اتفاق افتاده، حذف طبقه متوسط کشور است؛ امروز چیزی به نام طبقه متوسط نداریم؛ مزدبگیران از مزدبگیران ساده گرفته تا تحصیلکردگان و نیروهای مجرب، همه به دره فقر مطلق سقوط کردهاند و طناب نجات برای خروج از این دره عمیق را ندارند».
دیدگاه بسته شده است.