بازخوانی یک پیشنهاد جنجالی سمیه مهدوی- فضاهای مجازی این روزها محفل سوژههای داغی شده است برای ساخت فکاهی و مطالب طنز از نوع درام آن در سطح جامعه. تعداد این فکاهیهای تلخ روز به روز به صورت تصاعدی درحال افزایش است. این سوژهها از هر جنسی که میخواهد باشد؛ اجتماعی، اقتصادی و یا حتی سیاسی… […]
بازخوانی یک پیشنهاد جنجالی
سمیه مهدوی- فضاهای مجازی این روزها محفل سوژههای داغی شده است برای ساخت فکاهی و مطالب طنز از نوع درام آن در سطح جامعه. تعداد این فکاهیهای تلخ روز به روز به صورت تصاعدی درحال افزایش است. این سوژهها از هر جنسی که میخواهد باشد؛ اجتماعی، اقتصادی و یا حتی سیاسی… حق مطلب را به خوبی میتوانند ادا کنند. چرا که از دل آن دستمایههای طنز میتوان تراژدیهای تلخی استخراج کرد که بهواقع مخاطب را به فکر فرو میبرد؛ افکاری که از سر تأسف سرها را به چپ و راست میجنباند.
اما جز افسوس خوردن از دیدن و درک کردن این تصاویر و شنیدن این اخبار چه کار دیگری میتوان انجام داد؟ شاید بتوان در وهله نخست ریشه نقاط ضعف و زوایای خاکستری مدیریتی را دریافت کرد و در پس آن به جستجوی راهکارهای مناسبی جهت حل و فصل قضایا پرداخت.
در برخی موارد طبق رسم معهود، گفته میشود دسترسی سریع به اطلاعات و اخبار باعث گمراهی میشود، بنابراین باید جلوی انتشار اخبار را گرفت تا شانتاژی صورت نگیرد. در پاسخ به این دیدگاه باید گفت این نگاه، نگاه منسوخی است که فقط صورت مسأله را پاک میکند و شاید بهعنوان یک مسکن مقطعی درد را کمی تسکین دهد اما قطع به یقین درمان نخواهد کرد.
برخی موارد تلنگر خوردن هرچند تلخ باشد و گزنده، اما میتواند راهگشای مسیر و عبور از موانع تلقی شود، مهم بالا بردن ظرفیت و سعهصدر در برابر انتقادات است.
آیا این ماجراها همگی تقصیر وجود آیینهای به نام فضای مجازی است که همانند سینمایی برخی از زوایای پیدا و پنهان قضایا را به رخ میکشد؟ مشکل از ثبت وقایع است یا سرعت در انتشار آن؟ از ماجرای سلفی گرفتنهای نابهنگام و شوکآور نمایندگان مجلس گرفته تا وزیدن موسم باد به حجاب در دیار و بلاد غیراسلامی! میتوان مدعی شد همگی از عوارض راه انداختن فضای مجازی است؟!
دست به دست شدن یک تصویر درحال کلنگزنی عدهای در فضای مجازی از جمله همین سوژهها بود. تصویری که به مثابه تصاویر دیگر میتواند جرقه و تلنگری باشد برای به فکر انداختن آدمی. اینکه بهراستی وضعیت مدیریت پروژههای اقتصادی چگونه میگذرد؟ زدن کلنگ بر زمین تازگیها شده یک مانور مدیریتی. تاکنون اینگونه جا افتاده است که برای به رخ کشیدن مدیریت ابزاری مانند روبان و قیچی و یا در ورژن دیگر آن کلنگ با زور بازو برای هرچه محکم کوبیدن به زمین تا شاید به این وسیله در ثمردهی آن پروژه معجزهای رخ دهد! یا حتماً روند اجرای طرح را کنفیکون کند! اما واقعاً این ترسیم درستی از مدیریت است؟ اجرای این حرکات نمادین با ابزار و ادوات مذکور، پایانی بر ماجرای مدیریتی است یا اهرمی برای شروع؟
متأسفانه عدم مدیریت و ضعف در برخی پروژههای اقتصادی غیرقابل کتمان است به حدی که وزیر سابق صنعت، قبلتر پیشنهاد واردات مدیر را از سایر کشورها مطرح کرد. پیشنهادی که در نوع خود کمی ذهن انسان را قلقلک میدهد آن هم در شرایطی که از هر حیثی کشور درحال تلاش برای رسیدن به خودکفایی است و میزان واردات کالاهای غیرضروری را به حداقل میرساند، به خاطر ضعف در این خصوص بنابه کمتجربگی و عدم آگاهی کافی باید واردات مدیر را از سر بگیریم.
نمیتوان بر این امر خرده گرفت چرا که تا وقتی کاغذبازی و بوروکراسی سرلوحه کار قشر انگشتشماری قرار گرفته و تا زمانی که این عده قلیل تعریفشان از مدیریت محدود به پشت میزنشینی و امضا کردن یک مشت کاغذ پاره باشد، روال کارها و اجرای پروژههای مربوط به آن شرکت یا ارگان در بیاطلاعی از مدیر مربوطه اجرا میشود. بنابراین شاید بد نباشد پیشنهاد واردات مدیر را دوباره بررسی کرد و الزامات اجرایی شدن آن را از نظر گذراند.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاه بسته شده است.