دسترنج ملس

دسترنج ملس به آسمان چشم دوخت تا خداوند باران رحمتش را بباراند و زمین را سیراب کند و درختان انارش قد بکشند. اواسط بهار که شد با از راه رسیدن شکوفه‌های سرخ رنگ بر قامت درختان، لبخند شیرینی بر لبانش نشست و دلش کمی قرص شد. تابستان با آفتاب سوزانش به سرعت برق و باد […]

دسترنج ملس

به آسمان چشم دوخت تا خداوند باران رحمتش را بباراند و زمین را سیراب کند و درختان انارش قد بکشند. اواسط بهار که شد با از راه رسیدن شکوفه‌های سرخ رنگ بر قامت درختان، لبخند شیرینی بر لبانش نشست و دلش کمی قرص شد. تابستان با آفتاب سوزانش به سرعت برق و باد گذشت و خزان با لباس هزار رنگش از راه رسید.

پاییز که آمد، چشمانش را بیش از پیش به درختانش دوخت و روز‌‌ها را یکی پس از دیگری شمرد تا حاصل دسترنجش را ببیند. کمی از اولین باد سرد پاییزی که گذشت، لبخند بر لب انارهایش نشست. گل از گلش شکفت و از شادی سر از پا نمی‌شناخت. به کنار درختانش رفت و حاصل دسترنجش را از نظر‌گذراند؛ سپس روی پنجه‌هایش ایستاد و سرخ ترینش را چید. حالا انار سرخی را در دستانش گرفته بود و آن را آماده می‌کرد. کسی چه می‌داند در دلش چه می‌گذرد… شاید قرار است نوه‌‌اش از راه برسد و با دیدن دانه‌های یاقوتی انار لبخندی شیرین را تحویل مادربزرگش دهد.

آنچه که می‌بینیم، تصویری تماشایی از هنرمند عکاس، «بهراد بهرامی» می‌باشد که در روستای میمند کرمان به ثبت رسیده است و حال خوبی را مهمان قلب‌هایمان می‌کند.

 

منبع: کارناوال