عربستان و باتلاقی به نام یمن!

عربستان و باتلاقی به نام یمن! ولیدجنبلاط، رهبر دروزی‌های لبنان در واکنش به مصاحبه اخیر ولیعهد عربستان، محمد‌بن‌سلمان را نصیحت کرده و از وی خواسته قبل از انجام اصلاحات داخلی، به فکر خروجی آبرومندانه از باتلاق یمن باشد. به گزارش سایت دیپلماسی ایرانی، جنبلاط گفته یمن افغانستان عربهاست و کسی نمی‌تواند آن را اشغال و […]

عربستان و باتلاقی به نام یمن!

ولیدجنبلاط، رهبر دروزیهای لبنان در واکنش به مصاحبه اخیر ولیعهد عربستان، محمد‌بن‌سلمان را نصیحت کرده و از وی خواسته قبل از انجام اصلاحات داخلی، به فکر خروجی آبرومندانه از باتلاق یمن باشد.

به گزارش سایت دیپلماسی ایرانی، جنبلاط گفته یمن افغانستان عربهاست و کسی نمی‌تواند آن را اشغال و یا بر آن حکومت کند.

جالب اینجاست قبل از آن‌که افغانستان به تمثیل گرفتاری قدرت‌های بزرگ در پیچ و خم‌های سیاست داخلی یک کشور کوچک تبدیل شود، خود یمن این جایگاه را داشت و در نگاه عمومی تداعی‌کننده ویتنامی کوچک برای عرب‌ها به شمار می‌رفت.

این مقایسه از رهگذر مداخله ناموفق مصر در یمن در دهه ۶۰ صورت می‌گرفت.

محمدحسنین‌هیکل، روزنامه‌نگار شهیر عرب که یار و محرم اسرار ناصر بود، از تلخکامی این رهبر عرب هنگام یادآوری جنگ یمن یاد می‌کند: ویتنامی، ویتنام من!

در سال ۱۹۶۲ شصت هزار سرباز مصری برای خاتمه دادن به سلطنت امام‌بدرالدین، حاکم‌ زیدی‌مذهب این کشور و کمک به استقرار دولتی تحت استیلای افسران ناسیونالیست به یمن اعزام شدند. عربستان درست برخلاف اکنون جانب امام شیعه مذهب را گرفت و مصری‌ها درگیر جنگی فرسایشی شدند که۵ سال به طول انجامید و نهایتاً ناچار به خروج از ویتنام خاورمیانه شدند. البته نقش کمک‌های راهبردی اسرائیل را هم نباید نادیده گرفت. کمک‌های گوناگون تل‌آویو به شیعیان زیدی ده‌ها برابر کمک‌های محدودی بود که همزمان با آن به کردهای عراق در مبارزه با بغداد می‌کرد. در هر دو مورد منطق اسرائیلی‌ها این بود که در هر جبهه‌ای که علیه ناسیونالیسم عربی باز می‌شود، دشمن دشمن من دوست من است.

برخی ناظران یکی از دلایل شکست سهمگین مصر در جنگ ۶ روزه را فرسودگی و خستگی ارتش آن در یمن و آشنایی اسرائیل با تاکتیک‌های آن می‌دانند.

ظاهراً مداخله عربستان در یمن هم فرجام بهتری از تجربه مصری‌ها نداشته است. دو سال و نیم پس از شروع عملیات طوفان قاطعیت و صرف میلیارد‌ها دلار و کشتار هزاران غیرنظامی، چشم‌انداز روشنی در برابر ریاض قرار ندارد.

البته این سومین درگیری داخلی در یمن است که عربستان مستقیم و غیرمستقیم در آن درگیر می‌شود.

در جنگ داخلی یمن در دهه نود هم ریاض پشت جدایی‌طلبان سابقاً مارکسیست یمن جنوبی را گرفت که در نهایت از وحدت‌طلبان شمال شکست خوردند. در این جنگ ملاحظات ژئوپولتیک و هراس عربستان از یمنی متحد و نیرومند آن را به چرخشی ایدئولوژیک واداشته بود. چه این کشور در دوران جنگ سرد متحد صنعا محسوب و از برقراری رابطه با رژیم چپگرای حاکم بر عدن خودداری می‌کرد.

حاجت به گفتن ندارد که با وجود چندین پرونده مداخله ناموفق سعودی در مسایل خاورمیانه، یمن مهم‌ترین نماد ناکامی آن محسوب می‌شود. پرونده‌های سوریه، لبنان و قطر هم سیاه‌های از ناکامی‌های یک سیاست خارجی تهاجمی ناکارآمد هستند، اما یمن یک فاجعه تمام عیار است.

«جنگ نیابتی» ماهیت اصلی منازعات فعلی بین نیروهای منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای حاضر در صحنه است. داشتن پروکسی‌های به لحاظ ایدئولوژیک مطمئن و دارای ضریب عدم قطعیت پایین، شرط ضروری ورود به چنین منازعه‌ای است. مزیتی که ایران به برکت حضوری چند دهه‌ای در منطقه و داشتن دوستان و متحدان فراوان و چابکی انقلابی از آن برخوردار است و ریاض فاقد آن است. فاجعه اما آنجاست که جنگ یمن را به یک نبرد مستقیم تبدیل کرده و عملاً در باتلاق آن فرورفته است.

سیاست خاورمیانه‌ای ریاض را می‌توان به بازی «کرگدن وحشی» تشبیه کرد. خطرناک است، می‌تواند ضربه هم بزند ولی همزمان استعداد آن را دارد که به خودش هم لطمات جبران‌ناپذیر وارد کند و متوقف کردن آن با روش‌های غیرمتقارن و عوامل نیابتی دشوار نیست. گفته می‌شود که کاهش حضور آمریکا در منطقه و فرسودگی سیاست خاورمیانه‌ای آن و خیز ایران برای پر کردن این خلأ، مهم‌ترین دلیل عربستان برای اتخاذ این سیاست نامتعارف است.

ایران به عنوان یک دولت انقلابی و کشوری که دهه‌ها یک سیاست خارجی ارزشی عملگرا را پیگیری کرده، دارای سرمایه‌ای ارزشمند از گروه‌های وفادار ایدئولوژیک به عنوان ابزارهای جنگ نیابتی در منطقه است.

در حالی که ریاض ناچار بوده در غیاب ابزارهای مطمئن عمدتاً به گروه‌های سنی تکیه کند که حتی در میان‌مدت مشروعیت سلطنت سعودی را به عنوان یک دولت اسلامی نپذیرفته‌اند. کمانه کردن خطر از سوی این متحدان ریاض را واداشته که از طرد اسلام سلفی و بازگشت به سنت اسلام میانه‌رو سخن بگوید. در واقع این نوعی اذعان به اصابت ترکش‌های منازعه مذهبی و ژئوپولتیک مستمر با ایران به عرصه سیاست داخلی و اقرار به شکست دست‌کم در بعد مذهبی مناقشه مذکور است. بعدی که پیوندی تنگاتنگ با وجوه ژئوپولتیک مسأله دارد. مهم‌ترین عرصه اما یمن است که کرگدن مستقیم به آنجا رفته و رقبای منطقه‌ای امیدوارند با گیر کردن پاهایش در باتلاق آن، به تدریج امکان تحرک و حمله از آن سلب شود.