بنیانگذار سازمان گسترش و نوسازی راهحل حذف رکود اقتصادی دهه ۴۰ در صنعتی شدن بود صبح شنبه، ۱۸ آذر ماه رضا نیازمند، بنیانگذار سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران درگذشت. او قبل از مرگ در گفت وگو با پایگاه خبری اتاق ایران که تاکنون منتشر نشده، از راهکارهای نوین خروج از رکود گفته بود. اگر […]
بنیانگذار سازمان گسترش و نوسازی
راهحل حذف رکود اقتصادی دهه ۴۰ در صنعتی شدن بود
صبح شنبه، ۱۸ آذر ماه رضا نیازمند، بنیانگذار سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران درگذشت. او قبل از مرگ در گفت وگو با پایگاه خبری اتاق ایران که تاکنون منتشر نشده، از راهکارهای نوین خروج از رکود گفته بود.
اگر اوایل دهه ۴۰، اقتصاد ایران روزهای دشواری را میگذراند انتهای این دهه، دوره رونق و شکوفایی برای آن بود؛ نتیجه سیاستهای اصلاحات ارضی، رکود در سیستم کشاورزی ایران بود. در این دوره گروهی دور هم جمع شدند؛ علینقیعالیخانی، وزیر اقتصاد و رضا نیازمند بهعنوان مشاور و بنیانگذار سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران (ایدرو) در تیرماه سال ۱۳۴۶ به همراه دیگر دوستان آنها. قرار بر این بود که راهی برای رهایی از بند رکود پیدا کنند و این راه از مسیر صنعتی شدن ایران میگذشت.
رضا نیازمند، در ماههای آخر زندگی خود در اتاق ۱۲ متریاش در ویلای کامرانیه از روایت آن روزهای خود میگوید و از تلاشش برای این روزهای اقتصاد. میگوید محمدرضانعمتزاده، وزیر صنعت، معدن و تجارت دولت یازدهم از برنامه او برای خروج از رکود اقتصاد ایران استقبال کرده است. پیرمرد در ۹۶ سالگی خود صبور بود و در فکر؛ فکر اقتصاد ایران او را رها نمیکرد. میگوید برنامه خوب نباید به دست افراد بیسواد سپرده شود و مشکل امروز اقتصاد کشور را «بیسوادی» و «بیتجربگی» مجریان آن میدانست. روزی ۸ ساعت قرآن میخواند. قرآن به ترتیب نزول و قرآن به ترتیب موضوع و کتاب «شیعه چه میخواهد و چه میگوید» را تدوین کرده است. رضانیازمند در سال ۱۳۰۰ در همدان متولد شد و در ۲۲ سالگی در رشته مهندسی معدن فارغالتحصیل شد. او یکی از تکنوکراتهایی است که تاریخ ایران به او مدیون است؛ بنیانگذار سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران و بنیانگذار سازمان مدیریت صنعتی و اولین مدیرعامل شرکت ملی مس ایران. او نویسنده کتاب «تکنوکراسی و سیاستگذاری اقتصادی در ایران» است که صنعتیشدن ایران را ورق میزند. این گفتوگو چند ماه قبل از فوت رضانیازمند انجامشده است.
مهمترین مشکل اقتصاد امروز ایران چیست؟ پرسشی که رضانیازمند برای پاسخ به آن کمی مکث میکند و به پایگاه خبری اتاق ایران میگوید: «امروزه ایران در یک گرفتاری شدید مالی و اقتصادی گیر افتاده است، گرچه گرفتاریهایی ایران با آمریکا درباره پرونده هستهای برطرف شده است اما اثرات آن هنوز بر جای مانده است؛ معذلک دست و پای مابعد از مدتها با برجام بازشده و میتوانیم فکر کنیم. البته مدتی طول میکشد تا برنامهریزیهای ما عمل کند.»
او از تجربه دهه ۴۰ و تلاشهای آن دوران خود میگوید: «ما تجربهای از رکود و خروج از رکود و آغاز دوران رونق را در دهه ۴۰ داشتیم؛ اقداماتی که در ۴۰ انجام شد توانست ما را از رکود شدید دوران دکتر امینی و اصلاحات ارضی بیرون آورد و یکمرتبه پیشرفت شروع شد و توانستیم بهسرعت به رونق ژاپن برسیم یعنی بیش از ۱۴ درصد رونق را در سال تجربه کردیم.»
مدام پای خود را تکان میدهد؛ پیرمرد چانهاش را به عصایی چوبی تکیه داده و از درد استخوان مینالد؛ اما بازهم صبورانه ادامه میدهد: «ما در آنجا مدلی را تجربه کردیم که موفق بود، ولی امروز شرایط تغییر کرده و نمیتوانیم دوباره با آن مدل کار کنیم. برای همین من برای شرایط حاضر مدل جدیدی را طراحی کردهام و خلاصه این طرح را قبلاً به وزیر صنعت، معدن و تجارت دولت یازدهم نوشته بودم. ایشان هم نامهای به رییسجمهور نوشتند و دستور هم دادهشده است. اما کارها بسیار یواش، بیعلاقه و به دست افراد ناوارد انجام میشود.»
او از راهکاری میگوید که آنها در دهه چهل بهکار بسته بودند: «هر وقت ما میخواهیم از دوران بعد از رکود و دوران مبارزه با رکود صحبت کنیم بهتر این است که ببینیم به چه دلیلی رکود شروع شد و این رکود چه وسعتی دارد.» رکود دهه ۴۰ به این دلیل بود که یکمرتبه آقای امینی که سفیر ایران در آمریکا بود با «جانافکندی»، رییسجمهوری وقت آمریکا توطئه چینی کردند و برنامه اصلاحات ارضی به دست امینی در کشور اجرا شد. حالا هم مهمترین عامل رکود در اقتصاد ایران تحریمهای آمریکایی است.»
رضانیازمند آهی میکشد و ادامه میدهد: «امینی کسی بود که شاه از او بدش میآمد و دوست نداشت او را ببیند. اما یکدفعه بهعنوان نخستوزیر به کشور آمد و مجری برنامه تهیهشدهای شد که در آمریکا آمادهشده بود و آن برنامه اصلاحات ارضی بود یعنی تمام زمین مالکان را گرفته و به زارعان دادند.»
خبر از پایان فئودالیته دادند
او خاطرات آن روزها را چنین روایت میکند: «برنامه اصلاحات ارضی را با آبوتاب مطرح میکردند. مجلس شورای ملی مخالف این برنامه بود و شاه مجبور شد برنامه کندی را اجرا کند. مجلس سنا هم با این برنامه مخالف بود؛ اولین پیشنهاد امینی تعطیلی این دو مجلس بود و شاه بهاجبار هر دو مجلس را تعطیل کرد. دلیل محکمی برای این کار هم نیاورد. ما هم در آن دوره مشکوک به این مسأله بودیم. تبلیغات زیادی شروع کردند که ظلم سرمایهدارها و زمیندارها به مالکان چنین و چنان بوده است و دهقان مظلوم ایرانی باید زمیندار شوند. محیط بهگونهای بود که زمین مالکان گرفته شود و فضا کاملاً علیه مالکان بود. در نتیجه قانونی نوشته شد و در تعطیلی مجلس این زمینها به تعداد افراد ساکن در دهها تقسیم شد. روزنامهها دستور داشتند که از پایان فئودالیته بگویند. آقای ارسنجانی وزیر کشاورزی بود و او به اینکارهای کمونیسم بازی علاقهمند بود و میخواست اسمش در تاریخ ایران ماندگار شود. سندهای کاغذی صادر شد و از پایان مشکلات خبر دادند. به مالکان گفتند ما پول زمین شما را از زارعان گرفته و ۸ساله پرداخت میکنیم. آنها هم چون شرایط را میدانستند و با وضعیت کشور آشنایی داشتند وطن را ترک کردند. و تازه مشکلات رونمایی میشد.»
مشکلات رخنمودند
این مشکلات چه بود؟ او پاسخ میدهد: «ارسنجانی و امینی فاتح این طرح بودند و هر روز در حال نطق؛ بعد از مدتی موقع کاشت بذر برای سال آینده فرا رسید. اما زارع بذر نداشتند. وقتی به دولت گفتند، بذر میخواهیم، دولت میپرسید که پارسال چهکار میکردید و اینها جواب داند که مالک به ما بذر میداد. در این دوره دوباره برای خردی بذر به آمریکا مراجعه کردند. باز هم با قرض کردن پول از وزارت کشاورزی آمریکا بذر خریدند. این روند خیلی طول کشید و بخشی از پولها هم حیفومیل شد.
بعد مشکل آب مشخص شد، مالکان این قناتها را لایهروبی میکردند و این بار وزارت کشاورزی این قناتها را لایهروبی کردند. مدتی طول کشید تا آب جاری شد. آنها تقسیم آب را بلد نبودند با کمک زارعین بذرها کاشت شد ولی محصول مثل هرسال پربار نبود. خوشهها تنک بود و نوع بذر هم خوب نبود. بالاخره ۱۰-۲۰ درصد ازآنچه قبلاً از زمین درمیآمد برداشت کردند و باز ناچار شدند از بانک صادرات آمریکا قرض کرده و برای خوراک مردم گندم بخرند. نه شاه، نه نخستوزیر و نه مردم ایران نمیدانستند در آمریکا قانونی هست که باید دولت غذای ۴ سال مردم آمریکا را در سیلوهای خود داشته باشد و این نباید کمتر از این حجم باشد. اینها سیلوهای عظیمی دارند که پر گندم است و هر سال این سیلوها را با محصول جدید جایگزین میکنند.»
آمریکا گندم کهنه فروخت
او از سیاستهای آمریکا میگوید: «معمولاً وقتی یکی از آمریکا گندم میخرد، گندم تازه را نمیفروشند بلکه گندم ۴ساله را میدهند که بنیهاش را ازدستداده است. سالها بعد از اصلاحات ارضی، خوراک ما گندم بیقوت آمریکایی بود. همه تعجب میکردند که چرا نان ایران با گندم آمریکایی بیقوت است ولی نان خود آمریکا باکیفیت است. در نتیجه این سیاستهای غلط کشاورزی ما اینگونه از بین رفت حدود ۱۰-۱۵ درصد بیشتر از آن باقی نماند.
ما تا چند سال اخیر از آمریکا غذا و گندم میخریدیم. این یعنی تمام اختیار ما دست آنها افتاد و اینگونه در سیاست و امور کشور ما دخالت کردند. ابزار فشار آنها گندم بود. این دلیل رکود آن دوره بود و این تنها دلیل بود.»
رکود دهه ۴۰ شناساییشده بود و ما راهحل را نه در بازگشت به کشاورزی که در صنعتی شدن میدانستیم. او از آن برنامه میگوید: «اجرای برنامه صنعتی شدن در وزارت اقتصاد با من بود، اصل برنامه توسعه صنعت محور بود. من معاون صنعتی وزارت اقتصاد بودم. مجبور بودم یکییکی بازاریها را صدا کنم و به آنها بگویم که چرا پولهایتان را قایم کردهاید اینها پولها را در حجره و زیرزمینها چال کرده بودند که مبادا مثل زمین مالکان، دولت پول اینها را بگیرد. ما گفتیم پولهایتان را در صنعت بگذارید و با کمک مدیریتی ما و تخفیف عوارض گمرکی کالای صنعتی خود را بفروشید. بالاخره اینها یکییکی به ما اعتماد کردند پولها را از زیرزمین درآوردند، کارخانه ساخته شد، دستگاهها را خریدید و تولید آغاز شد؛ از رادیو و تلویزیون تا لوازمخانگی یخچال و کولر و تمام این لوازم در دوران ۴ سال به ایران آمد. نساجی نخی و پشمی به ایران آمد. نساجی پشمی ما کتوشلوار درست میکردند که بهتر از پارچه انگلیسی درآمده بود. چون اینها آخرین ماشینها را میخریدند و بهترین متخصص را همراه خود میآوردند. مثلاً آقای مقدم در کرج فاستونی تولید میکرد که از فاستونی انگلیس بهتر بود.» او با شوق ادامه میدهد بهسان شوقی که در جوانی از پیروزی خود تجربه میکرد: «بالاخره صنعت راه افتاد و از گرفتاری بیرون آمدیم. سرمایهداران از سرنوشت پول خود مطمئن شدند. رکود از بین رفت. اقتصاد شکوفا شد تا جایی در ۴ سال بالای ۱۴ درصد رشد اقتصادی داشتیم؛ رشد اقتصادی ژاپن هم اینگونه بود.»
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاه بسته شده است.