لطفاً یک بار هم‌، من، را استیضاح فرمایید!

لطفاً یک بار هم‌، من، را استیضاح فرمایید!       دوستان و بزرگان و وکلا و مسؤولین محترم، لطفاً برای یک‌بار هم که شده، نیم‌من شوید و این‌بار، من، را استیضاح فرمایید. جای دوری که نمی‌رود، همه شده‌ایم نقاد ما یشاء! فرقی نمی‌کند کجا نشسته‌ایم و چه گره‌هایی به دست مبارکمان قابل حل شدن است، حواسمان […]

لطفاً یک بار هم‌، من، را استیضاح فرمایید!

      دوستان و بزرگان و وکلا و مسؤولین محترم، لطفاً برای یک‌بار هم که شده، نیم‌من شوید و اینبار، من، را استیضاح فرمایید.

جای دوری که نمی‌رود، همه شده‌ایم نقاد ما یشاء! فرقی نمی‌کند کجا نشسته‌ایم و چه گره‌هایی به دست مبارکمان قابل حل شدن است، حواسمان را داده‌ایم به اما و اگر و چرا و چگونه، کار‌‌ها و برنامه‌های دیگر مسؤولین و پست و مقام‌های ریز و درشت، البته هر چه دورتر، بهتر!       

      البته بر منکرش لعنت که شما خوبید و خوب‌تر از شما و متعهدتر و مدبرتر و کلی «تر» دیگر از شما! پیدا نمی‌شود، اصلاً شما یکدونه‌ای و کسی قدر شما را نمی‌داند، ولی عجالتاً اصلاح جهان و مسؤولین دیگر و سازمان و نهاد و وزارتخانه و قوه دیگر را بی‌خیال شویند و این من بزرگوار همه‌چیز دان را، چند روزی بفرستید مرخصی تشویقی و یک سری هم به نیم من عزلت گزیده به غربت نشسته بی‌ادعا، بزنید و احوال ایشان را جویا شوید، شاید دور از جان شما و زبان بدگو و بددل لال! اشکالی، اشکالکی! خرده ضعفی، ناچیز قصوری، اندک بی‌برنامگی، چیزی در کار آن من بزرگوار پیدا کردید و تا در مرخصی است، توانستید سر از کارش در بیاورید و اهن و تلپ‌‌اش را بشکنید و از اریکه همه چیز تمامی، پایینش کشیدید و توانستید اعترافی، چیزی از زیر زبانش بیرون بکشید!

     خدا را چه دیدید، شاید همه گیر و گرفتاری‌ها و ندانم کاری‌ها و آتش‌ها، زیر سر این من مغرور سرکش باشد!

 به عقل هوشنگ خانی ما، اگر ۴روزی به این نیم من مادر مرده فرصت بدهیم و حرفش را بشنویم و گله و نقد و شکایت‌‌اش را به جان بخریم، معلوم می‌شود که آنقدر‌‌ها هم که این جناب من، مدعی بودند کار‌‌ها درست و درمان و بر وفق قانون و مقررات و مو لای درز نرو نیست، و هر گوشه کار یک لنگی می‌زند و باید قاچ زین را بچسبیم و اسب مراد را چهارنعل به هر طرفی که من میگوید، گسیل ننماییم!

     البته قبل از آن‌که کسی به فکر این بیفتد که نصیحت هوشنگ خان را آویزه گوش نموده و من و نیم من را جابه‌جا نماید، باید به عرض برسانم که این نیم من تابع ظلم سر به زیر، اگر فرصت و مجال پیدا کند، آنقدر‌‌ها هم آرام و حرف گوش کن نیست، فقط کافی است دور دستش بیفتد و شما عنان خویش به دست ایشان بسپارید، پست و مقامتان را که تهدید می‌کند، هیچ، ممکن است برایتان پرونده‌سازی کند و پیگرد برایتان صادر کند و آتشی بسوزاند که دلتان برای من، تنگ شود و به یاد روزهای از دست رفته افسوس بخورید و کاری از دستتان بر نیاید. که خود کرده را تدبیر نیست! گفتم که نگویید نگفت و ما دستی‌دستی خودمان را انداختیم توی هچل!

 هوشنگ خان