احتکارنامه! اینکه در این اوضاع و احوال گرگ و میشی و خوش رقصی دلار و سکه و ارز، موجودات ابنالوقتی پیدا شدهاند که فرصت را غنیمت دانسته و کلی کالا و لوازم و تجهیزات ضروری و حیاتی و دارویی را در انبارهای خود مخفی کردهاند و با حساب و کتاب دو دو تا میشود […]
احتکارنامه!
اینکه در این اوضاع و احوال گرگ و میشی و خوش رقصی دلار و سکه و ارز، موجودات ابنالوقتی پیدا شدهاند که فرصت را غنیمت دانسته و کلی کالا و لوازم و تجهیزات ضروری و حیاتی و دارویی را در انبارهای خود مخفی کردهاند و با حساب و کتاب دو دو تا میشود هفتهشتا روزگار میگذرانند و عین خیالشان هم نیست که مردم بینوا و اسیر درآمد بخور نمیر و هزار و یک خرج و برج و گرفتاری چه بر سرشان میآید و چه کار میکنند، از آن اتفاقاتی است که جناب شیطان هم برایش دست بر سینه گذاشته و برای تلمذ خدمت دستاندرکاران این عملیات غریبه زانو میزند.
من ماندهام این سلحشوران عرصه بیمرامی و نامردمی، خودشان در این جامعه زندگی نمیکنند و اساساً چیزی از انسانیت و مردم داری و نان حلال و روز پسین و… میدانند و یا اعتقادی دارند یا خیر!
این همه رنگ و ریا از بهر چیست؟ بیخبر ! عمر تو جاویدان که نیست
کسب تو آلوده و قلبت سیاه هست پشتت ناله و نفرین و آه
اُف به تو چون اهل ایمان نیستی عمری با دوز و کلک میزیستی
کافری راه طلب گم کردهای روی بر آزار خلق آوردهای
فکر جیبی، فکردنیا، فکرمال فکرکسب عیش و نوش فکر حال!
نیک و بد کی میشناسی، نابکار! از بدی کی میهراسی نابکار!
ظاهراًگویی که بشناسی خدا لیک هستی از ره خالق جدا
در قیامت نزد رزاق جهان گو جوابت چیست ای ابلیس! هان؟
میکنی پنهان تو در انبار خویش جنس را، از چشم این خلق پریش
بستهای با ظلم پیمان، اهرمن گوش کن این نکته را بشنو زمن
در پی این عالم ناپایدار عالمی دیگر بوَد ای نابهکار
روز محشر میروی پای حساب دارد آن دنیا حسابی و کتاب
سرفکنده، خوار با دستیتهی تلخ کامیَت همه از ابلهی
چیست آن دنیا جوابت؟هان بگو روسیاهی ماندت با پرس و جو
ای که جز بد نیست هیچت دسترس توبه کن اینک ز یزدانت بترس
خدمت مخلوق را طاعت بدان نزد حق محفوظ باشد بیگمان
هوشنگ خان
(متأسفانه نتوانستم نام شاعر این شعر زیبا را پیدا کنم، فقط نام احتمالاً مستعار « هودایی» ذیل آن مشاهده میشود)
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاه بسته شده است.