تلاش حزب جمهوریخواه برای برخورد با دونالد ترامپ به عنوان یک نامزد عادی حزب مضحک است. دونالد ترامپ حتی نمیتواند اصول محافظهکارانه حزب را بیان کند.پدیده ترامپ و خیزش آن ربطی به ایدئولوژی و سیاست و حتی ربطی به حزب جمهوریخواه ندارد. ترامپ فراتر از حزبی رفته که از آن برخاسته است. حامیان […]
تلاش حزب جمهوریخواه برای برخورد با دونالد ترامپ به عنوان یک نامزد عادی حزب مضحک است. دونالد ترامپ حتی نمیتواند اصول محافظهکارانه حزب را بیان کند.پدیده ترامپ و خیزش آن ربطی به ایدئولوژی و سیاست و حتی ربطی به حزب جمهوریخواه ندارد. ترامپ فراتر از حزبی رفته که از آن برخاسته است. حامیان در حال افزایش وی اهمیتی برای حزب جمهوریخواه قائل نیستند، چرا که حزب تمام و کمال و به سرعت ترامپ را به عنوان نامزد حزب قبول نکرد و رهبران آن مقابل پذیرش وی مقاومت کردند. وفاداری حامیان، تنها معطوف به شخص ترامپ و نه حزب جمهوری خواه است.
چهره سخت گیرانهای که ترامپ از خود نشان داده خیل عظیم حامیان مشتاق را گرد وی جمع کرده است. ترامپ شخصاً فردی خودشیفته است. اما رویکرد و پدیدهای که با خود آورده بیش از این است و به مراتب خطرناکتر است.
سیاستمداران حزب جمهوریخواه از این که چطور ترامپ توانسته عمده رأیدهندگان حزب را گرد خود جمع کند، متعجب هستند. اما در حقیقت آن چه ترامپ توانسته از آن بیشترین استفاده را ببرد، همان چیزی است که بنیانگذاران یک جمهوری دموکراتیک بیشترین واهمه را از آن دارند و آن غلیان احساسات عمومی و حکومت توده وار است. چندین دهه است محافظهکاران در مورد آزادی بیحد و حصر هشدار میدهند. هماکنون با تهدیدی جدی علیه آزادی مواجه هستیم که الکسیس دو توکویل و دیگر فلاسفه سیاسی نسبت به آن هشدار داده بودند؛ مردمی که در یک جامعه دموکراتیک زندگی میکنند ممکن است به خشم آمده و دیگران و حتی نهادهایی ایجاد شده برای حمایت از آزادیهای خود را نادیده بگیرند. الکساندر همیلتون با مشاهده انقلاب فرانسه، نسبت به تکرار تجربه فرانسه در آمریکا هشدار میداد. در فرانسه خشم عمومی نه به یک دمو کراسی بزرگ تر و عمیق تر، بلکه به یک حکومت اقتدارگرا منتج شد.
همین پدیده در دیگر دموکراسیها و شبه دموکراسیها نیز طی یک قرن اخیر روی داده و از آن تحت عنوان فاشیسم یاد میشود. جنبشهای فاشیستی نیز فاقد یک ایدئولوژی منسجم و راهحلهای دقیق برای حل مشکلات هستند. فاشیسم در ایتالیا ضد آزادی، ضد دموکراسی، ضد مارکیسم، ضدسرمایه داری و ضدکلیسا بود. فاشیسم نه ماحصل سیاستهای درست، بلکه ماحصل یک رهبر قوی بود که بتوان سرنوشت ملت را به وی سپرد. برای حل تمام تهدیدات داخلی و خارجی به این رهبر تکیه میشد و ارایه توضیحی در مورد چگونگی آن نیز نیازی نبود.
برای درک اینکه چگونه چنین جنبشهایی میتوانند بر دموکراسی فائق آیند، میتوان به وضعیت فعلی حزب جمهوری خواهاه نظر انداخت. این جنبشها بر پایه ترس، ظواهر، جاهطلبیها و القای حس عدم امنیت عمل میکنند. در دموکراسیها تنها موضوعی که برای سیاستمداران مطرح است این است که رای دهندگان روی یک نفر به اجماع برسند.
در این فضا برای هر چهره سیاسی تنها دو گزینه باقی میماند؛ یا با رهبر این جنبش و حامیان آن کنار آید یا مقابل آن بایستد. دسته اول به امید به دست آوردن پست و منصب همرنگ جماعت شده و از فرد مورد نظر حمایت میکنند. اما دسته دوم به خود اجازه نمیدهند از چنین جنبشی و رهبر آن حمایت کنند. نمونه تاریخی وی را میتوان مخالفان استالین دانست.
اگر ترامپ به پیروزی برسد، یعنی حامیان وی اکثریت جامعه را تشکیل میدهند. در آن صورت قدرتی که در دست ترامپ قرار دارد فوقالعاده است؛ وی علاوه بر اینکه رهبر جنبشی تودهوار است، قدرت بیبدیل رییسجمهور آمریکا را در دست خواهد داشت. در آن شرایط چه کسی جرأت میکند با وی مخالفت کند؟ آیا شخصی مانند ترامپ وقتی قدرتی چنین عظیم در دست داشته باشد میتواند منصفتر و معقولتر شود؟
بدینترتیب فاشیسم نه با سرباز و سپاه نظامی بلکه با یک میلیارد خودشیفته به آمریکا میرسد.
منبع: دیپلماسی ایرانی
نویسنده: رابرت کیگان
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاه بسته شده است.