ژانر ترس در بازار !! البته این یک آرزوی محال است، ولی به هر حال آرزو بر جوانان عیب نیست! اینکه برای یکدیگر آرزو کنیم که هیچگاه گذرمان به بازار و فروشگاه و خرید و اینجور چیزها نیفتد و مجبور نباشیم با ویترین مغازهها و برچسب و اتیکتهای قیمت، چشم تو چشم شویم، که […]
ژانر ترس در بازار !!
البته این یک آرزوی محال است، ولی به هر حال آرزو بر جوانان عیب نیست! اینکه برای یکدیگر آرزو کنیم که هیچگاه گذرمان به بازار و فروشگاه و خرید و اینجور چیزها نیفتد و مجبور نباشیم با ویترین مغازهها و برچسب و اتیکتهای قیمت، چشم تو چشم شویم، که اگر بشویم به احتمال زیاد همانند اینجانب ژانر وحشت، دلهره و اضطراب را به صورت مستند، تجربه خواهید کرد.
جوری شده است که اساساً هر موقع حرف خرید و سر زدن به پاساژ و فروشگاه میشود، انگار چیزی در دل آدم آوار شده و چنان تپش قلبی به سراغ انسان میآید، گویی که ما آدم نیستیم و قبلاً پایمان به هیچ بازار و دکان و دکهای باز نشده است!
یکی از یکی هم بدتر و دلهرهآورتر، هنوز درست و حسابی با ترس ناشی از دیدار میوهفروشی و سوپری کنار نیامدی که یکدفعه یک ویترین پر از شقههای گوشت آویزان جلوی چشمت ظاهر میشود و کاری میکند که اسم خودت را هم فراموش کنی و همینطور که تلوتلو میخوری، چشمت به جمال پوشاکی و طلافروشی و لبنیاتی و پلاسکویی روشن شود !
کلاً این روزها رفتن به چنین مکانهایی اصلاً توصیه نمیشود، خصوصاً اینکه در کنارت همسر محترم و فرزندان گرانقدر هم حضور فعال داشته باشند، زیرا در این صورت است که هم باید بترسی و بلرزی و هم ظاهر را حفظ کرده و پس از آنکه گفتاردرمانی و آسمان و ریسمان بافتنت برای نخریدن به جایی نرسید، لبخندی ملیح تحویل داده و دست در جیب کنی و کارت مبارک را تقدیم نمایی و اگر واقف هستی که کارت مبارک هم هنری ندارد، گردن کج کرده خود را به تمارض بزنی و یا به بهانه تماس مهم و کار عجلهای و نمیدانم، قضای حاجت اضطراری فعل جیم را صرف کنی و چند دقیقهای از انظار مخفی شوی تا شاید همراهان التفات کنند و از خیر خرید گذشته و از این خان به سلامت عبور کنی!
یک تفریح سالم داشتیم و آن هم قدم زدن در بازار و دیدن اجناس و مظنه کردن قیمتها و دیدار رهگذر و بساطی و دادزن و تناول بستنی و تخمه آفتابگردان و چطور بشود، خرید چند قلم جنس و مواد لازم! بود که این را هم از ما گرفتند و حتم دارم که فینفسه قدم زدن در شعاع چند متری هر مغازه و فروشگاه و پاساژ و بازار، کار خطا و اشتباهی است که بعید نیست به دلیل آزار رساندن به روح و روان، گناهی نابخشودنی و از مصادیق جرم و بزه برشمرده شود!
این وسط هم به قدرت خدا، همه بیتقصیرند، دولت و دستگاه حاکمه که به شدت در حال مبارزه و کنترل و نظارت و عقوبت دادن و تنظیم و این قسم کارهاست، تجار و بازاریان هم که همان ۳تا ۴درصد سود متعارف بنکداری و عمدهفروشی برایشان کفایت میکند. کسبه محترم هم که خرج در رفته، شاید بتوانند شکم خانواده را سیر کنند. کشاورز و باغدار و دامدار و مرغدار و ایضاً کارخانهدار هم که اگر ورشکسته نشوند، جای شکر دارد. فقط میماند کارگر و کارمند و حقوقبگیر که هر چه گرانی و تورم و بیانصافی و کمفروشی و ولنگاری و شیر تو شیری که ملاحظه میشود، زیر سر آنهاست و همان بهتر که به حال خود رها شوند تا هر روز بازیگر فیلم وحشت زندگی خود باشند!
هوشنگ خان
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاه بسته شده است.