از کجا … تا به کجا ! ! قانون ناکام (شما بخوانید جوان ناکام ! ) از کجا آوردهای که متأسفانه قبل از آنکه درست و حسابی پایش به زمین برسد و زندگانی خود را شروع کند، مدتهاست به کما رفته و ظاهراً حال و روز خوشی ندارد و بیم آن میرود که دار بیوفای […]
از کجا … تا به کجا ! !
قانون ناکام (شما بخوانید جوان ناکام ! ) از کجا آوردهای که متأسفانه قبل از آنکه درست و حسابی پایش به زمین برسد و زندگانی خود را شروع کند، مدتهاست به کما رفته و ظاهراً حال و روز خوشی ندارد و بیم آن میرود که دار بیوفای دنیا را ترک و به سرای دیگر شتافته باشد، وصیت کرده که حال که تقدیر اینچنین بود و مهر ما بر دل کسی ننشست و دیر گاهی است که بنی بشری سراغی از ما نمیگیرد و کنج عزلت گزیدهایم و عنقریب است که رنگ و رخساره نوشتهها و امضاها وهامشها و عطف و بازگشت و پیرو و هر آنچه بر چهره ما مرقوم شده است، اندک اندک رنگ باخته و محو شود و دیگر نه از تاک نشان باشد و نه از تاک نشان ! سفارش میکنم حال که ما را قابل ندانستید لااقل به جهت خشنودی این در حال گذشته ! یک قانونی، ماده واحدهای، لایحهای، چیزی ! البته به نیت اجرا، مصوب فرمایید که در آن عزیزان مسؤول و مأمور و مدیر، تعهد محضری بدهندحال که کسی به از کجا آوردهای آنها کاری ندارد، التفات نمایند و آوردههای نقدی و طلایی و نجومی و دلاری و قس علیهذای خودشان را در همین ملک و مملکت ریخت و پاش کرده و زمین و ویلا و شرکت و کارخانه و دکل بخرند و بالاغیرتاً آن بادآوردهها را به باد موافق کانادا و اروپا و حاشیه خلیج و ینگه دنیا، نسپارند.
هوشنگ خان امیدوار است که این قانون از کجا آوردهای مادر مرده به گل نشسته فراموش شده، نو نوار شود و با دستوری، حکمی یا ضرب و زوری، احیاء شود و به آغوش مام میهن بازگردد، شاید این وسط خیری به مردم برسد و همان اندک مسؤول آب زیر کاه، قیقاجی هم حساب کار دستشان بیاید و خدمت به مردم و احساس وظیفه و رضای خالق و این چیزها را فراموش کنند و دست از سر پست و مقام و مسؤولیتی که آبی برای آنها از آن گرم نمیشود، بردارند.
زبان مان لال اگر هم قلیان آن قانون، کشیده شده و از باده ملک الموت سیراب گشته و یا امیدی به بازگشت و سرحالی و سرزندگیاش نیست، لااقل قانونی تصویب شود و حال که مهم نیست از کجا آوردهاند، عجالتاً به هر کجا که دلشان خواست نبرند. و این چهار ریال ناقابل را در گوشه و کنار همین سرزمین یتیم شده ! سرمایهگذاری کنندو بریزند و بپاشند و حالش را ببرند و بیش از این تیشه به ریشه ملک و مملکت نزنند …!
هوشنگ خان
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاه بسته شده است.