وضع جهان گذران درگذر است ! خبر و تیتر شب و ناله سحری تو و آن دم شیدای گزارش، خبری چون همه وضع جهان گذران در گذر است مگذر از خبر داغ سراسر بیهوده سری تاکی از نیم قلم ،همگی در ترسند این نشد ، رنج من و ناز بری آن دگری تاشدم […]
وضع جهان گذران درگذر است !
خبر و تیتر شب و ناله سحری
تو و آن دم شیدای گزارش، خبری
چون همه وضع جهان گذران در گذر است
مگذر از خبر داغ سراسر بیهوده سری
تاکی از نیم قلم ،همگی در ترسند
این نشد ، رنج من و ناز بری آن دگری
تاشدم بی خبر از خویش ، خبرها دارم
بی خبر شو که خبرهاست در این بی خبری
تا شدم بی اثر ، از ناله اثرها دیدم
بی اثر شو که اثرهاست در این بی اثری
تا زدم حرف دلی ، خواجه به هیچم نخرید
بی هنر شو که هنرهاست در این بی هنری
سرو ،آزاد شد آن دم که خبر نغز بگفت
از دل بیخبران گفت خبری از بی خبری
بیستون تاب دم تیشه فرهاد نداشت
وای که برون آمدی از پرده پی پرده دری
شهره شهر شدیم به چشم برهم زدنی
من رنجور نگار و آن کرسی دادگری
هر کسی را خود قیاس از خود بکرد
تو به خوش منظری و بنده به صاحبنظری
آفتاب فلک عدل به زمین می تابد
که از او ملک ندیدست به جز دادگری
همگان بر همگان بیخبرانند ولی
باخبر باش که آگاه است ، صاحب خبری
روز تو شد و همه پیغام خوش آید، آمد
وای که خبرساز نشوی ، این همه بی هنری
او سخن گفت، ما نرنجیم تو هم ، نیز
یک طرف سکه زر آن طرف گزارشگری
خبرآمد ، که انگار خبری در راه است
مردمان همه بیدار ، چشمها غرق بی خبری
گویند که نادانی نعمت است گاهی
خود بخود خوش خبری است در بیخبری
بمیرم برای دل فروغی بسطامی که شعرش اینگونه آماج تخریب هوشنگخانی ما قرار گرفته است !
هوشنگ خان
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاه بسته شده است.