اندر فوائد سواد رسانه !

اندر فوائد سواد رسانه !  اکنون که قلم در دست می‌گیرم و می‌خواهم این مرقومه را آغاز کنم باید به عرض مبارک برسانم که همه چیز خوب است و ملالی نیست جز دوری خرد و اندیشه و سواد رسانه! البته بر همگان مبرهن و معلوم است که سواد رسانه چیز خوبی است و برای ما […]

اندر فوائد سواد رسانه !

 اکنون که قلم در دست می‌گیرم و می‌خواهم این مرقومه را آغاز کنم باید به عرض مبارک برسانم که همه چیز خوب است و ملالی نیست جز دوری خرد و اندیشه و سواد رسانه! البته بر همگان مبرهن و معلوم است که سواد رسانه چیز خوبی است و برای ما فوائد بسیاری دارد که بر هیچ کس پوشیده نیست و دار دنیا بدون وجود سواد رسانه‌، جای خوبی برای زندگی کردن نیست !

باری، وقتی می‌بینم که در هر کوی و برزن و سازمان و دانشگاه و رسانه و خطابه سخن از سواد رسانه‌ای است و کمیته و گروه و انجمن و کانون و خانه و بنیاد سواد رسانه‌ای است که چونان قارچ‌های خوش خط‌وخال روییده و عطر دل‌انگیزش آسمان شهر را پر کرده است‌، بر خود می‌بالم که در سرزمینی زندگی می‌کنم که از استاد و دانشگاه و مدیر و مسؤول و رسانه و مردم کف شهر گرفته تا نهاد و سازمان و بقال و راننده و بدال‌، همگی خود یک رسانه‌اند اندر سواد رسانه !

اینچنین است که کار سواد رسانه بالا می‌گیرد و هرکسی میوه خود را از این درخت پرنعمت می‌چیند و آنکه خود می‌آفریند و می‌گوید و گاه می‌بافد عین حقیقت می‌داند و هرآنچه غیر از آن باشد را میوه نارس و کال و آفت زده درختی می‌شمارد که آب سواد رسانه‌ای به آن نرسیده است!

جانم برایتان بگوید که همگان بر این آتش دستی دارند و نهاد و کانون و گروه و دسته خود را ملاک و منبع و معیار تشخیص سره از ناسره می‌دانند و نه دیگری را بر می‌تابند و نه قراری می‌گذارند که دل‌ها یک دل شود و خط‌کش و تراز‌ها همسان و ملاک تشخیص‌ها بر یک مدار قرار گیرد.

آری اینچنین است که هرکسی خر خود را می‌راند و مردمان هم که گوش‌شان پُر شده از منم‌منم‌ها و همین که ما می‌گوییم‌ها‌، دیگر گوشی برای شنیدن ندارند و در این بازار مکاره‌ای که هرکسی جنس بنجل و مرغوب را در هم کرده و به خورد خلق‌ا… می‌دهد‌، خلق‌ا… هم هر آنچه به مذاق و مزاج‌شان خوش بیاید را می‌پذیرند و به مانند یک بنگاه خبر پراکنی‌، پیازداغ حس و حال خود را به آن اضافه کرده و به خورد دیگران می‌دهند!

حال که اشک بر دیدگانم نشسته و دستانم به لرزه افتاده و بیم آن می‌رود که نتوانم این مرقومه شریفه را به پایان برسانم و هر آنچه شرط بلاغت بود‌، بگویم از آنهایی که زبان حال این نزار را می‌فهمند و ملاک فهم‌شان‌، خرد است و معیار حق‌شان‌، هنوز حق است‌، می‌خواهم که آستینی بالا زده و قبل از آنکه دیر شود و هرکی‌هرکی‌، بنیاد این سواد رسانه‌ای نو رَس را از بیخ و بن برکند‌، گرد هم آیند و داروی قاعده و قانون و حدود و قصور را برای این رو به قبله‌، تجویز کنند که نوشدارو‌های بسیاری در گنجه عافیت طلبی و تعلل و ملوک الطوایفی و باری به هر جهتی به جا مانده و بیمارش سال‌هاست که به خاک فراموشی سپرده شده !

از ما گفتن بود …

                                                                                                هوشنگ‌خان