کودکانی که بی‌انتخاب و بی‌گناه در باتلاق اعتیاد دست و پا می‌زنند

کودکانی که بی‌انتخاب و بی‌گناه در باتلاق اعتیاد دست و پا می‌زنند جایی دورتر از خوشی‌های هر روزمان، جایی خارج از تصورات بالاشهری‌ها، محله‌ای نزدیک به زندان قزلحصار، پایین‌تر از پایین شهر، جایی که زندگی به شماره افتاده است… به گزارش مهر، ملک‌آباد جایی که هر سال، ده‌ها نوزاد، یعنی ده‌ها جان تازه در کوچه‌هایش […]

کودکانی که بی‌انتخاب و بی‌گناه در باتلاق اعتیاد دست و پا می‌زنند

جایی دورتر از خوشی‌های هر روزمان، جایی خارج از تصورات بالاشهری‌ها، محله‌ای نزدیک به زندان قزلحصار، پایین‌تر از پایین شهر، جایی که زندگی به شماره افتاده است…

به گزارش مهر، ملک‌آباد جایی که هر سال، ده‌ها نوزاد، یعنی ده‌ها جان تازه در کوچه‌هایش دمیده می‌شود، اما هنوز کوچه‌ها بوی مرگ می‌دهند. جان‌های تازه در میان دود‌‌ودم‌‌‌ها خموده می‌شوند و همرنگ جماعت. در کوچه‌ها کودکان بازی می‌کنند، و با هر خنده‌شان درد را از کوچه دور می‌کنند، اما در خانه‌ها، در زیر زمین‌ها، درد جولان می‌دهد، میان دودها، میان پایپ‌ها، میان بسته‌های تلنبار شده کریستال.

کوچه‌های پهن و خانه‌هایی با شکل و شمایلی غیراصولی، در کنار همین خانه‌های تو سری‌خورده، ساختمان‌های شیکی هم قد علم کرده‌اند و چهره محله را تغییر داده‌اند. کوچه‌ها می‌توانند بگویند ساکنانشان از چه قشری هستند. معماری و مدل ماشین‌های پارک شده در کوچه می‌گوید که شغل غالب ساکنانش خرید و فروش مواد است. انتهای کوچه اما خرابه‌ای بی‌انتهاست که ظاهراً پر از زباله و سگ‌های ولگرد است، اما کمی پیشتر که می‌روی، دیوارهایی که برای تعیین حریم یک زمین خریداری شده توسط ملاکان کشیده شده‌اند، نشانه‌هایی دارند از حضور شبانه بی‌خانمان‌ها، آتش‌های کم‌جانی که تنها دودی سیاه دارند تا جمعیتی که به گردشان جمع شده‌اند خیالشان آسوده باشد که سرما جانشان‌ را نخواهد گرفت.

همزیستی سگ‌های ولگرد و آدم‌های محله که به حضور سگ‌‌ها عادت دارند هم نکته جالبی است.

در انتهای کوچه‌هایی که به تازگی آسفالت شده‌اند، کنار یکی از پاتوق‌‌ها کودکی با سگ‌‌ها سرگرم است، به اهالی پاتوق که نزدیک می‌شویم، به جمعمان اضافه می‌شود. پدر و مادرش از اهالی پاتوق‌اند و بی‌حوصله‌تر از آن که به سؤال‌هایمان جواب دهند. زن با لوله آلومینیمی که در دست دارد سرگرم است، مرد هم با سری خمیده یک ریز چیزی می‌گوید و با مردان دیگر صحبت می‌کند. کودک اما کودکی‌اش را می‌کند. می‌دود، می‌خندد، با انرژی و کودکانه به کنارمان می‌آید و کودکانه از حضور غریبه‌ها خجالت می‌کشد، اما نگاهش می‌گوید از دیدن آدم‌هایی که شبیه بقیه نیستند خوشحال است. او خوب می‌داند اصول زندگی بی‌خانمان‌‌‌ها را، او خوب می‌داند که چقدر باید چابک باشد و نزدیک شدن غریبه‌ها را به پدر اطلاع دهد، می‌داند که انتخابی پیش رویش نیست. می‌داند کمی که قد بکشد، یا فروشنده خواهد شد یا خریدار. او در پاتوق متولد شده و قد کشیده. در پاتوقی در انتهای کوچه مواد فروش‌های ملک‌آباد. روزهای کودکی فرزند انسان در این خرابه‌ها، طعمه سگِ ولگردِ اعتیاد می‌شود.

نان‌آوران کوچکی که هر روز بیش‌تر از قبل به مسلخ اعتیاد خوانده می‌شوند. کودکان، معصوم‌‌‌ترین و آسیب‌پذیر‌‌ترین حاضران این کوچه‌ها، هر روز نگاهشان خسته‌تر می‌شود، هر روز کودکیشان بیش‌تر دود می‌شود.

این چرخه هر روز کنار گوشمان تکرار می‌شود و بی‌صدا تکثیر می‌شود؛ اما گوش که تیز کنی، می‌بینی در میان تمام هیاهوهای زندگی فریادی بلند است، فریاد قربانیان این چرخه که بی‌گناه و بی‌دعوت به مسلخ می‌روند.

تیم شناسایی جمعیت امام علی (ع) همزمان با برگزاری آیین کوچه‌گردان عاشق در پی آن است تا نگاه‌ها را به خانه‌های بی‌نور و خرابه‌هایی که محافظانش سگان ولگردی هستند، ببرد که خود نیز اعتیاد به جان ماهیتشان افتاده. می‌خواهد چراغی به زوایای تاریک زندگی کودکانی بیندازد که بی‌انتخاب و بی‌گناه در باتلاق اعتیاد دست و پا می‌زنند.

هفدهمین آیین کوچه‌گردان عاشق امسال نیز برگزار می‌شود. هزاران نفر در اغلب استان‌های کشور از ماه‌ها پیش شناسایی خانواده‌های محروم را انجام داده‌اند. امسال۱۰۰۰۰ خانواده در سراسر کشور تحت پوشش این آیین قرار می‌گیرند.

 

در این طرح کیسه‌های مایحتاج مورد نیاز یک ماه هزاران خانواده محروم در شب‌های قدر توسط دانشجویان و مردم، تهیه و به خانه‌های این عزیزان برده می‌شود. کمک‌های مردمی یگانه روش تأمین این کیسه‌های غذایی است و اعضای جمعیت تأکید دارند که توزیع این کیسه‌ها در شب‌های ماه رمضان، نسخه‌ای برای بهبود بیماریِ فقر و گرسنگی نیست و تنها و تنها تلنگری است برای ترک غفلت؛ غفلت نسبت به همنوع و هموطنی که زیر شلاق گرسنگی و هجوم فقر، ذره‌ذره نابود می‌شود. غفلتی که گویا در اجتماع ما به سادگی و به وفور قسمت می‌شود. جمعیت امام علی(ع) اعتقاد دارد اگر غفلت و بی‌تفاوتی از فهرست عادات روزمره‌مان حذف شود، امید روشن و عزم محکمی پدید می‌آید برای رفع فقری که آبروی تمدن و فرهنگمان را نشانه رفته است.