خودرو سر به کوه گذاشت ! از قدیم میگفتند که وقت، طلاست اما بهخاطر پیشرفت زندگی و تغییر مسیر مردم از دامداری و کشاورزی و ایضاً صنعتگری به خدمات و تجارت و واسطهگری! این مثل قدیمی کمی دچار تحول گردید و از وقت، طلاست به وقت طلاست، متحول شد ! با عنایت به این […]
خودرو سر به کوه گذاشت !
از قدیم میگفتند که وقت، طلاست اما بهخاطر پیشرفت زندگی و تغییر مسیر مردم از دامداری و کشاورزی و ایضاً صنعتگری به خدمات و تجارت و واسطهگری! این مثل قدیمی کمی دچار تحول گردید و از وقت، طلاست به وقت طلاست، متحول شد ! با عنایت به این سخن حکما که میفرمایند هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد، اینکه چقدر این عبارت جدید درست است و یا در چه جاهایی و چه مواقعی باید به کار برده شود، خودش بحث مفصلی است که از دایره علم و سواد هوشنگخانی فراتر است و بهتر است اهل فن پاسخ گویند.
البته همان اهل فن (واسطه و دلال و زرگر و بنگاهی و ارزی و صرافی) در پاسخ به این سؤال که جا و مکان این سخن کجاست، فرمایش کردهاند که تحولات، خیلی بیش از این است که شما شنیدهاید و اگر حواست جمع باشد و انصافت ناجور و جنس ات نا راست، باید بدانی که چه موقعی وقت چه چیزی است، یک روز وقت طلاست، یک روز سکه، یک روز دلار، روز دیگر خودرو و روزی هم ماسک و الکل و … همینطور برو تا تهته تهش !
البته هوش هوشنگخانی ما میگوید در خیلی مواقع هست که همزمان وقت چند چیز باهم است که البته درک و فهم این موضوع فقط و فقط از عهده افراد خاص و نخبهگران و کمفروش و محتکر و دلال و واسطه برمیآید و بس !
فیالمثل همین روزها را نظاره بفرمایید، خودرو سر به کوه گذاشته و از ارتفاعات قیمتی چون بزکوهی بالا میرود، دلار حباب سواری پیشه کرده و سر بر آسمان میساید، سکه، بر شمش طلا سوار است و موجسواری قابل شده و البته حظ وافر میبرد، حتی ماسک و مایع ضدعفونیکننده و این جور چیزها هم کیا بیایی پیدا کرده و سر دست میروند، لیمو ترش و زنجبیل و سیر هم شدهاند نورچشمی و فقط به سبد خرید از ما بهتران روانه میشوند.
فقط کافی است یکی حرفی بزند و یا کلیپ و صوتی پخش شود که فیالمثل فلان چیز برای فلان کار خوب است، یا بهمان کالا قافیهاش تنگ است و یا نمیدانم، آن کوفت و زهرمار برای آن درد بیدرمان شفاست، باقی قضایا را شما بهتر از ما میدانید… .
از ما میشنوید، مسؤولان و مردم و مدیران ملی و منطقهای، از سمن داخلی تا سازمان های بالادستی و بینالمللی همه باید کار و بار خود را زمین بگذارند از پیگیری امور اقتصادی و مالی تا امور اجتماعی و فردی، از دارو و درمان تا کشت و زرع و صنعت، همه را عجالتاً بیخیال شوند و عقل و هنر و علم خود را روی هم بریزند و قرصی، دوایی، لباسی، کفشی، نمیدانم تیری، تفنگی، ژلی، پمادی، ضمادی چیزی کشف، اختراع یا ابداع کنند تا تنها درد بیدرمان بشر امروز را درمان کنند و شفا را به خلق طماع و حریص برگردانند.
این یکی حل شود، همه آن دیگریها خودبهخود حل است …
هوشنگخان
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاه بسته شده است.