سایه کرونا بر سر کارگران فصلی

سایه کرونا بر سر کارگران فصلی این روزها ویروس تاج‌دار چند گرمی ‌زندگی و کسب‌وکار قشر زیادی از جامعه را تغییر داده اما بین این همه تغییر و مشکلی که کرونا به همراه آورد درخت روزی کارگران فصلی از همیشه بی‌بارتر شده است. به گزارش مهر، آفتاب تابستان چتر گرم و داغش را بر سر […]

سایه کرونا بر سر کارگران فصلی

این روزها ویروس تاج‌دار چند گرمی ‌زندگی و کسب‌وکار قشر زیادی از جامعه را تغییر داده اما بین این همه تغییر و مشکلی که کرونا به همراه آورد درخت روزی کارگران فصلی از همیشه بی‌بارتر شده است. به گزارش مهر، آفتاب تابستان چتر گرم و داغش را بر سر و صورت آدم‌ها کشیده است؛ آدم‌هایی که در پی کسب روزی خود به این طرف و آن‌طرف می‌روند؛ ماسک‌های روی صورت، لبخند و غم چهره‌شان را پوشانده است باید نزدیکشان شوید، پای درد و دلشان بنشینید تا از سختی‌های زندگی بگویند اما در این روزهای کرونایی شاید سخت بشود نزدیک شد و صحبت‌هایشان را شنید. اما دورتر هم ایستاده باشی این تصاویر مدام و مدام تکرار می‌شود که در میان همین هیاهوی زندگی در گوشه‌وکنار خیابان‌های اصلی این شهر، چشم‌های آماده به کاری نظاره‌گر خیابان و رانندگانی هستند که زیر باد کولر ماشین‌ها نشسته‌اند؛ چشمانی نگران و جستجوگر که تا یکی از این خودروها نیش ترمزی می‌زند و به طرف آن می‌دوند تا شاید دنبال کارگری آمده باشند. اینجا یکی از خیابان‌های پایتخت است؛ جایی که کارگران فصلی در زیر سایه درختان آن به‌دنبال لقمه نانی به انتظار نشسته‌اند.

ورود به بازار کارگری از نوجوانی!

بر ترس‌های کرونا غلبه می‌کنم. ماسک را محکم بر صورتم می‌چسبانم و به سراغشان می‌روم. تعدادشان زیاد است، زیر سایه درخت وسط میدان نشسته‌اند. در میانشان پسری را می‌بینم که ریزنقش است اما دستان پینه‌بسته و صورت آفتاب‌سوخته‌اش می‌گوید، خیلی بیشتر از سنش بالا و پایین روزگار را دیده است؛ ۱۶سال بیشتر ندارد و نام کارگر فصلی را با خود یدک می‌کشد؛ شغلی که به محض ورود به آن دیگر نتوانسته از آن بیرون رود و حالا هر روز آینده‌اش را جلوی چشمانش می‌بیند؛ آینده‌ای که مثل دیگر همکارانش است؛ سفید شدن موهایش، چین‌وچروک دستان، صورتش و دویدن به‌دنبال ماشینی برای به‌دست آوردن کار؛ جدال بر سر لقمه‌ای نان آن هم از سنین نوجوانی؛ سنی که بیشتر کارگران فصلی شروع به کار می‌کنند و به عقیده علی حتی برای شروع کارش دیر هم شده است. از او می‌خواهم دلیل ورودش با این سن کم به بازار چنین شغلی را برایم بگوید اما صدای نیش‌ترمز یک ماشین رشته صحبت‌مان را شروع نشده پاره می‌کند. علی به همراه دو کارگر دیگر به سمت ماشین می‌دوند از دور صدایشان را می‌شنوم «نه بابا کاری ندارد یه تیغه است و چند تا آجر؛ نه گچ و خاک هم نمی‌خواد.» سوار ماشین می‌شوند روزی امروزشان را خدا رساند اما یکی از آن‌ها که تقریباً سن بیشتری داشت نگاهی به ماشین می‌کند و آهی می‌کشد و به زیر سایه درخت باز می‌گردد.

کرونا آفت جان زندگی کارگران

این روزها کرونا زندگی عادی را هم شخم زده است چه برسد به زندگی کارگرانی که در شرایط عادی معلوم نبود که بتوانند کاری را بگیرند یا نه؛ این را خودشان می‌گویند اما به ظاهر یکی از مشکلاتی که به‌واسطه کرونا برای آنها به‌وجود آمده است، نبود کار است و پشت‌پرده آن هزینه سنگینی است که باید بابت ابتلا به این ویروس پرداخت ‌کنند؛ البته صرفاً هزینه مالی مدنظر نیست چراکه یکی از کارگران می‌گفت: «در این شرایط با ترس پا به خانه کسی برای کار می‌گذاریم و بر سر ساختمان می‌رویم چراکه نمی‌دانیم افرادی که در آنجا مشغول کار هستند و یا سکونت دارند از سلامت جسمی ‌برخوردارند و یا ناقل بیماری‌اند، همین هفته پیش بود که یکی از بچه‌ها برای کار رفت و چند روز بعد تب و سرفه‌هایش شروع شد و حالا ۲۰ روزی است که در خانه است و با کرونا دست‌وپنجه نرم می‌کند. حالا شما بگویید یک کارگر روزمزد که چند روزی است در خانه است و درگیر بیماری است، چطور باید از پس هزینه‌های درمان و مخارج زندگی‌اش برآید.»