کودکان کار میلیاردر! اجازه دهید، ایندفعه مقدمه و شرح و بسط ندهم و یک راست بروم سر اصل مطلب! یعنی میخواهم عرض کنم که بهتر از این نمیشد صورت مسأله کودکان کار را حل کرد، برود پی کارش! […]
کودکان کار میلیاردر!
اجازه دهید، ایندفعه مقدمه و شرح و بسط ندهم و یک راست بروم سر اصل مطلب!
یعنی میخواهم عرض کنم که بهتر از این نمیشد صورت مسأله کودکان کار را حل کرد، برود پی کارش!
ظاهراً چند کودک کار را به رؤیت رئیس و مسؤولی رساندهاند، سپس آمار دادهاند که از اتفاق اینها که تو میبینی نه همان است که میبینی! این به اصطلاح کودکان کار ماشین و خانههای آنچنانی دارند و وضعشان توپتوپ است. (بگذریم که این مدل کودک کار هم داریم که در آخر همین عریضه در موردش عرایضی دارم! )
بعد جناب مدیر محترم در یک اقدام اساسی و جهان شمول و با دوختن یک کت شیک به دکمهای که در دست داشته است، فرمایش کرده « کودکان خیابانــی دارای خانههای متعدد، ویلا و خودرو هستند. اما ما ایرانیها چون احساساتی هستیم اشتباه گرفتهایم!» البته ظاهراً و یا شاید باطناً! این فرمایش همراه با افتخار و مانند همان مثال معروف یافتم جناب ارشمیدس بوده است، و جناب رئیس محترم، انتظار داشتهاند بعد از این کشف تاریخساز تا مدتها چشمها گرد، دهانها باز و عقلها معطل بماند، که البته از اتفاق این پیشبینی هم به واقعیت مبدل شده است و هرکسی این فرمایش شیوا، متین، دقیق و علمی جناب استاد را میشنود، همانگونه میشود که عرض شد!
طبق آمارهای البته نهچندان رسمی، ما به کموبیش، هشتمیلیون کودک کار در کشور عزیز و پر از نعمات الهی خود داریم! یعنی بر طبق کشفیات جدید، ما لااقل هشتمیلیون میلیاردر در کشور داریم که هر روز صبح، سر و وضع خود را آشفته میکنند، لباس کهنه و مندرس میپوشند، مدرسه و درس و تحصیل هم که بیخیال و صبح تا شب برای خلقا… برای روز چند ۱۰هزار تومان کار میکنند و یا اینکه بر سر چهارراه و میدان میایستند و شکلات و آدامس و گل فروخته، شیشهها را پاک و دل ما مردم را کباب میکنند تا چند تومانی مرحمتی بگیرند!
البته این تعداد غیر از کودکانی است که علیرغم اینکه میلیاردر هستند و خانه و ویلا دارند، با نان خشک روزگار میگذرانند، سوءتغذیه دارند و در خانوادههایی به ظاهر فقیر و در مناطقی به ظاهر حاشیهای و پایین دست و البته با پدر و مادرهایی به ظاهر تهیدست و تنگدست و در آخر با ظاهری به ظاهر آشفته و نگران و رنگ پریده و آرزو بر دل مانده در حال زندگی کردن، هستند!
یک حکایت قدیمی است که میگوید: روزی معلم به دانشآموزان گفت در رابطه با یک خانواده فقیر انشاء بنویسید، انشاء دانشآموزی که از خانوادهای ثروتمند بود، اینگونه بود: خانوادهای بودند بسیار فقیر آنها آنقدر فقیر بودند که حتی نوکرهایشان هم فقیر بودند، باغبانشان فقیر بود، حتی رانندهشان هم فقیر بود!
این را نگفتیم که شما خواننده گرامی به کسی یا گفتهای ربطش دهید! خواستیم عرض کنیم که این فقیران میلیارد مسبوق به سابقه است و قبلاً هم وجود داشته!
اما اینکه برخی هم هستند که: «کودکان را با روزی فیالمثل ۵۰هزار تومان از خانوادههای فقیرشان میخرند، و با سوءاستفاده از شناسنامه ایشان، باغ و ویلا و ماشین به نامشان میزنند تا خود کمتر در چشم باشند و آدرس غلط دهند!(۱)» ظاهراً همزمان که به دارایی و اداره مالیات آدرس غلط دادهاند به مدیر محترم مسؤول هم غلط آدرس دادهاند!
هوشنگخان
(۱) برگرفته ازسخنان دکتر مصطفی اقلیما – رییس انجمن مددکاری اجتماعی ایران (در مصاحبه با روزنامه اقتصاد پویا دوشنبه ۳۰ تیر ۹۹)
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاه بسته شده است.