اگر بورس زبان داشت‌!

اگر بورس زبان داشت‌!       از قدیم گفته‌اند، اگر را کاشتند سبز نشد و این زبان درآوردن بورس هم، از همان اگرهای سبزنشدنی است، که اگر می‌شد‌، چه می‌شد‌! حال که نه شده است و نه می‌شود‌، البته فرض محال که محال نیست‌، هوشنگ‌خان به‌ضرس قاطع مطمئن است که اگر جناب بورس زبان در کام […]

اگر بورس زبان داشت‌!

      از قدیم گفته‌اند، اگر را کاشتند سبز نشد و این زبان درآوردن بورس هم، از همان اگرهای سبزنشدنی است، که اگر می‌شد‌، چه می‌شد‌! حال که نه شده است و نه می‌شود‌، البته فرض محال که محال نیست‌، هوشنگ‌خان به‌ضرس قاطع مطمئن است که اگر جناب بورس زبان در کام می‌چرخاند و می‌خواستند فرمایشی نغز بفرمایند بعد از آنکه‌، کلی دعا آن هم از نوع غلیظش‌، به جان بورس‌باز و سفته‌ای و برنامه‌ریز و هیجان‌ساز و داد زن و بازار داغ‌کن و موج‌سوار‌، نثار می‌کردند‌، سپس اندکی آب سرد میل کرده‌، نفسی چاق نموده و زمزمه می‌فرمودند که:

اگر دردم یکی بودی چه بودی

وگر غم اندکی بودی چه بودی

به بالینم طبیبی یا حبیبی

ازین هر دو یکی بودی چه بودی

     هوشنگ بی‌سواد (خود یک لاقبای‌مان را می‌گوییم) از همان روزهای رکوردزنی‌های روزانه و دم به‌ساعتی بورس‌، یک خط در میان به خلقا… یک شبه بورسی شده‌، که امر بر برخی مشتبه شده بود که رسماً اینکاره و حرفه‌ای هستند‌، دور باش کورباش می‌گفت و عرض می‌کرد که نکنید همچین‌! این بُز کوهی که چهار نعل کوه و صخره را بالا می‌رود و هر شب بر قله‌ای جدید شام را صبح می‌کند‌، یک ریگی به کفش دارد‌، لنگ نمی‌زند ولی یک جای کارش می‌لنگد‌، آن خوب خوب‌های سهامی‌عامش‌، تخم دو زرده کنند، می‌توانند چهار ریال سود واقعی کف دست سهامداران بگذارند‌، چطور می‌شود که از صدر تا ذیل شرکت‌های بورسی شده‌اند مرغ تخم طلا؟!

      البته اینکه در آن عرصات گوش کسی بدهکار نبود و چشم‌ها پول روی پول آمدن را نظاره می‌کرد و صرفه نه با شنیدن بود و نه با دیدن‌! خیلی هم عجیب و غریب نبود‌، اما اینکه همان عزیزان حرفه‌ای و استاد معاملات بورس‌! با بخار شدن بخشی از پول‌های روی هم‌ انباشته‌، شاکی و عارض شده‌اند و عالم و آدم را مقصر می‌دانند و نه خودشان را و قسم یاد می‌کنند که دولت و مقررات و مدرس و مشاور و رفیق و پسرخاله و بقال سرکوچه و وب‌سایت و کانال و گروه‌های فضای مجازی هم‌قسم شده‌اند که ایشان را نابود کند‌، آن هم عجیب نیست‌! اما اینکه حضرات مسؤول بعد از خاصه خرجی کلی پول صندوق توسعه‌، رسماً دست بانک‌ها را برای سرمایه‌گذاری باز کردند و عنقریب است که لنگ بانک‌های دولتی و خصوصی و اعتباری‌، وسط بورس دراز شده و از یک طرف بازگردیم به دوران طلایی بنگاه‌داری حضرات بانکی و از طرف دیگر قوز روی قوز و گره بر گره بزنیم و دل به چهار صباحی سبز شدن پرچم نیمه‌افراشته بورس‌، دل خوش کنیم‌، این دیگر عجب دارد‌!

     اگر بورس زبان داشت‌، اگر انسان از یک سوراخ چند بار گزیده نمی‌شد‌، اگر کُلُهم اجمعین ما ملت و مسؤولین مربوطه چند متری جلوتر از نوک بینی خود را می‌دیدم و اگر … بگذریم‌!

ای دریغا گر پیازی بود و پیه و کاسه‌ای

 پی تریدی می‌زدی‌، گرنان بدی (کاوشی در امثال و حکم، یحیی برقعی)  

                                                                                                هوشنگ خان