شاکی‌ام‌، به که برم شکایت‌!

شاکی‌ام‌، به که برم شکایت‌!      این نمی‌شود که یک دستگاه عریض و طویل در یک کشور باشد ولی نتوان یک خواسته و شکایت کوچک را مطرح کرد تا دادیار و کارشناس و قاضی پیگیر شده و با داد خود‌، بیداد را سرجایش بنشانند‌، ما که هرچه زدیم به در بسته خورد‌، البته این فقره […]

شاکی‌ام‌، به که برم شکایت‌!

     این نمی‌شود که یک دستگاه عریض و طویل در یک کشور باشد ولی نتوان یک خواسته و شکایت کوچک را مطرح کرد تا دادیار و کارشناس و قاضی پیگیر شده و با داد خود‌، بیداد را سرجایش بنشانند‌، ما که هرچه زدیم به در بسته خورد‌، البته این فقره مسبوق به سابقه است‌، چند سال پیش هم به جهت دادخواهی و ظلم‌ستیزی و با هزار و یک امید آویزان ترازوی قضا و سرگردان این ساختمان و آن ساختمان و نمی‌دانم اتاق و راه‌پله و آسانسور شدیم ولی به دادمان که نرسیدند، نزدیک بود دستمان را هم بند کنند و مدعی‌العموم یقه مبارک را بچسبد!

     آن موقع از دست زمین و زمان و ابر و باد و مه و خورشید و فلک شکایت کردیم و دادخواستی عریض و طویل به همراه مدارک مثبته و ادله کافی تقدیم! اما هیچ کس ترتیب اثری نداد و همان‌طور که گفتیم کم مانده بود به‌خاطر پیگیری و سریش‌بازی که درآوردیم دست‌مان را هم بند کنند‌، اگر زورتان به زمین و زمان و یا خورشید و فلک نمی‌رسد‌، لااقل با مهر و محبت با شاکی برخورد کنید‌! این نمی‌شود که همه عناصر چهارگانه و اجرام فلکی، روز و روزگار ما را سیاه و کبود کنند‌، بعد یک عده به ما بگویند خودکرده را تدبیر نیست و نمی‌شود ره صدساله را یک‌شبه رفته و آخر و عاقبت زیاده‌خواهی و گوش ندادن به حرف متخصص و کاربلد همینه که هست، و اگر می‌بینی برخی می‌برند و می‌خورند و حالش را می‌برند، دخلی به تو یک‌لاقبای کار نابلد ندارد و لااقل خط و ربط و وصل و اتصال و یا هنر مفت‌خوری و کلاهبرداری را بیاموز بعد غوره نشده‌، مویز شوید‌!

بگذریم …

      اما این دفعه فرق می‌کند‌، بنده شاکی‌ام آن هم از نوع بد مدل آن‌! عجالتاً از دست خودمان دلی پُری داریم و از جنابمان شکایت‌ها‌! اینکه به این و آن امید می‌بندیم‌، حرف رسانه اینور و آنوری را گوش می‌دهیم‌، از صبح علی‌الطلوع تا بوق‌سگ کار می‌کنیم و همچنان هشتمان گروی نُه‌مان هست‌، می‌خریم ارزان می‌شود‌، نمی‌خریم گران می‌شود‌، سر خورد و خوراک‌مان مانده‌ایم‌، باید کرایه‌خانه و قسط سر برج را هم بدهیم‌، می‌گویند پایین می‌آید‌، عوضش بالا می‌رود‌، می‌فرمایند فلان چیز زیاد و فراوان می‌شود‌، کمیاب و نایاب از آب در می‌آید و ما همچنان گوش به دهان این و آن داریم و هرچه بیشتر می‌دویم‌، کمتر می‌رسیم‌!

این‌بار با دفعه قبل تومانی نُه قران توفیر دارد و به هیچ‌وجه حاضر نیستیم دست از شکایت برداشته و تا حق خودمان را کف دستش نگذاریم و سرش را جوری به سنگ بزنیم که دیگر فیلش یاد هندوستان نکند‌، پا پس نمی‌کشیم و با همینه که هست و بنده‌خدا دل خجسته‌ای داری و برو جلو باد بیاد و باش تا صبح دولتت بدمد و انگار حالتان مساعد نیست و این قسم حرف و تَشرها‌، پا پس نمی‌کشیم! و تا کار را به ضرب و شلاق و حبس و خسارت و دیه نکشانیم‌، ول‌کن ماجرا نیستیم‌، تا ما باشیم که منبعد دلبسته و وابسته نگردیم تا دلشکسته و وارفته و از اسب افتاده نشویم‌!

 

                                                                                                هوشنگ‌خان