بالای چشمتان ابروست‌، قهرمان‌!

بالای چشمتان ابروست‌، قهرمان‌!      بگذارید از همین اول تکلیف را معلوم کنم‌، آقاجان همه شما چشم و چراغ و مدیر و قهرمان و پدیده نوظهور و استاد تمام و کلی چیز درجه یک هستید اصلاً این‌طور می‌خواهم عرض کنم که: بخت بازآید از آن در که یکی چون تو درآید روی میمون تو دیدن […]

بالای چشمتان ابروست‌، قهرمان‌!

     بگذارید از همین اول تکلیف را معلوم کنم‌، آقاجان همه شما چشم و چراغ و مدیر و قهرمان و پدیده نوظهور و استاد تمام و کلی چیز درجه یک هستید اصلاً این‌طور می‌خواهم عرض کنم که:

بخت بازآید از آن در که یکی چون تو درآید

روی میمون تو دیدن در دولت بگشاید

این لطافت که تو داری همه دل‌ها بفریبد

وین بشاشت که تو داری همه غم‌ها بزداید

 ولی اجالتاً بالای چشم همه شما بزرگواران ابروست و اینکه جناب‌تان به این باور رسیدید که :

صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را

تا دگر مادر گیتی چو من فرزند بزاید!

باید خدمت مبارک‌تان عرض کنم‌، اینجوریا هم که فکر می‌کنید نیست حتی حضرت سعدی علیهم‌الرحمه در ادامه فرموده‌اند:

با همه خلق نمودم خم ابرو که تو داری

ماه نو هر که ببیند به همه کس بنماید

و خیلی صریح و روراست گفته‌اند که بالای چشم همان که برای آمدنش صبر بسیار بباید کرد هم ابرو وجود دارد‌، شما که جسارتاً جای خود دارید‌!

     اوضاع یک‌جوری شده که امر برای برخی (شما بخوانید یک در میان نفوس این ملک! ) مشتبه شده که یگانه دوران هستند و سرآمد روزگار و اگر در مورد موضوعی نظر دادند و یا اقدام و رفتاری کردند‌، کسی حق پرسیدن سؤال و احتمالاً نقد و خدای ناخواسته اعتراض و زیر سؤال بردن ندارد.

     جای شکرش باقی است که اظهرمن‌الشمس است که کمیت زندگی و فرزندپروری و ارتباط با دیگران و ایضاً مدیریت و برنامه‌ریزی و نظارت و اجرایمان هم لنگ که چه عرض کنم‌، چلاق است‌! باز ادعایمان گوش فلک را کرکرده و اگر کسی چشم در چشم‌مان بدوزد‌، غیظی می‌شویم و شاکی‌، وای به اینکه پشت چشم نازک کند و فی‌المثل بخواهد برایمان تره هم خرد نکند‌!

     خب با این اوصاف سر خود معطلی خلق‌ا… و مسؤولین و اینکه هرکسی خود را فخر دوران و عقل کل و ایضاً آخر مروت و انصاف و تخصص می‌داند و دیگران را اندرخم یک کوچه و کار نابلد و خجسته و کم‌هواس می‌پندارد‌، همین اوضاع ملک و مملکت هم از سرمان زیاد است.

     اگر می‌فهمیدیم که این خود عقل‌کل پنداری‌،از کجا آمده و دلمان را به کدام هنر و عرضه و اثری خوش کرده‌ایم و این باد در غبغب انداختن دلیل و چرایی‌اش چیست‌، لااقل به دنبال دوای دردمان می‌رفتیم که این بی‌دردی و پرمدعایی بد دردی است‌!  

      

                                                                        هوشنگ‌خان