حرفهای خودی و بیخودی واکسن پارتی! صد بار گفتهام و بار دگر میگویم که برخی از مدیران و مسؤولان و ایضا خلقا… تافته جدابافته و تازه بهدوران رسیده و سر خود معطل! این ملک و امکانات و پول و منابعاش را ارثیه ابوی گرامیشان میدانند و جوری رفتار میکنند که انگار بقیه که […]
حرفهای خودی و بیخودی
واکسن پارتی!
صد بار گفتهام و بار دگر میگویم که برخی از مدیران و مسؤولان و ایضا خلقا… تافته جدابافته و تازه بهدوران رسیده و سر خود معطل! این ملک و امکانات و پول و منابعاش را ارثیه ابوی گرامیشان میدانند و جوری رفتار میکنند که انگار بقیه که فکر میکنند سرمایههای این کشور بیتالمال و ملک مشاع همه است، غریبه و متجاوز به سفره آباء و اجدادی ایشان هستند!
البته این شیرتوشیری و ملوکالطوائفی کشور مزید بر علت گردیده و رسماً امر بر این افراد مشتبه شده که ادعای مالکیت و طلبکاری هم بکنند! یعنی اینقدر بیشه را بدون شیر دیدهاند که بر روی کوه و معدن و فولاد و پتروشیمی و سرمایه بانکها و قراردادهای نان و آبدار و مجوز و تریبون و رسانه و هرچه که هست و نیست دست میگذارند، فرقی هم ندارد، البته خردهکاری هم نمیکنند و یا برای دو ریال و دَهشاهی! خودشان را به زحمت نمیاندازند! بعضی مواقع هم دچار سوءتفاهم شده و بیش از حد، قانون و مقررات را یلهورها و بدونصاحب و سالار حساب کرده و جوری تخت گاز میروند که صاف میخورند به دیوار حسابکشی قضا و قدر و شفافیت شبکههای اجتماعی و سوتزنها و البته در برخی اوقات تسویهحساب و گروکشی و زورآزمایی رقبا و از مابهتران و متوسلین به اتصال بالاتر، و سرشان بدفرم اوف میشود!
برخی مواقع هم هست که یک عده آدم سادهدل جوگیر بیریا، با دیدن این اوضاع و احوال کشکش و لفت و لیس و لوطیخوری، بدون اینکه از عقبه و زور و ضرب و میزان آقازادگی و مرغوبیت ژن منتفعین اطلاع داشته باشند، یکدفعه و همینجور کترهای، خود را در قامت همان طفیلی و میهمانان همیشگی سفره بیتالمال میبینند و در کمال سادگی و مظلومیت و ایضاً پُررویی تمام، دمی به خمره و ناخنکی از سر حرص و طمع به حق و حقوق دیگران و ایضاً بیتالمال میزنند، فیالمثل همین حضرات دلسوز و نگران خانه و خانواده که سهمیه واکسن کادر درمان و پاکبانها را خاصهخرجی کرده و خانواده و دوست و آشنا و اقوام دور و نزدیک را به واکسن پارتی دعوت نمودهاند و لابد پیش خودشان فکر کردهاند که کسی به کسی نیست و همه که میبرند و میخورند، چند عدد واکسن که قابل این حرفها را ندارد و کمترین سهم ما و ایضاً توان و دسترسی ما همین است، پس میبریم و میزنیم و حالش را میبریم!
آب که سر بالا برود، قورباغه هم ابوعطا میخواند، وقتی کشور پُر شده است از سلطان و دمکلفت و رانت و نورچشمی، از کوه و جنگل و مرغ و بنش و نهاده دامی گرفته تا دلار دولتی بیزبان و چند میلیون فولاد و ارقام بودجه، همه و به کم و زیاد، خواهان و صاحب و وارث و سهامدار و مدعی و طلبکار پیدا میکند، یک عده از همهجا بیخیر هم فکر میکنند که اوضاع شیرتوشیر و گردو بسیار است و تا داغ است بچسبانیم که وقت تنگ است، غافل از اینکه کار حساب دارد و گردوها شمارش، و تا نگردی آشنا زینپرده رمزی نشنوی و حساب خودی و نخودی و بیخودی، معلوم و شفاف و دقیق است و البته همینه که هست!
هوشنگخان
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاه بسته شده است.