حرفهای خودی و بیخودی کمبود سِرم، کابوس یا واقعیت! قطعی آب و برق، کمبود انسولین و حالا … کمبود سِرم! معلوم نیست که اصول اولیه مدیریت در کجا به خواب عمیق فرو رفته که مدتهاست به برخی دستگاهها و ادارات کشور سر نمیزند، جناب مرغ تورم ۳۰۰ درصدی را نسبت به اوائل سال گذشته […]
حرفهای خودی و بیخودی
کمبود سِرم، کابوس یا واقعیت!
قطعی آب و برق، کمبود انسولین و حالا … کمبود سِرم! معلوم نیست که اصول اولیه مدیریت در کجا به خواب عمیق فرو رفته که مدتهاست به برخی دستگاهها و ادارات کشور سر نمیزند، جناب مرغ تورم ۳۰۰ درصدی را نسبت به اوائل سال گذشته تجربه کرده و از اتفاق به دنبال تجربههای گرانقدر و بزرگتر دیگر است، گوشت هم چهار روز دیگر کیمیا میشود، روغن هم که فقط مدتی است از کُما درآمده و آن لبنیات پُرحاشیه هم که همواره در تحدید و بحران است!
کارشناسان نخبهای داشتیم که به محض گران شدن مرغ و گوشت و روغن و حتی لبنیات فرمودند که اینها همه عامل ضرر و زیان است و یا اساساً نیاز بدن به این اقلام و عادیانگاری خوردن این خوراکیها نوعی توهم و اشتباه رایج است و متواتر! البته بعید هم نیست که بتوان کارشناس و متخصص نابغهای پیدا کرد که از مضرات سِرم و انسولین داد سخن بگوید و مردم را به پرهیز از این مواد خطرناک دعوت کند!
مشکل اینجاست که وقتی فراخوان دوری از اقلام خوراکی میدادند لااقل جایگزین هم تعیین میکردند و از نان خشک و آب روان تا سویا و دنبه و باد هوا! منوی مفصلی برای بهرهمندی آحاد مردم تدارک دیده و توصیه موکد به زندگی سالم و سلامتی جسم و روح میکردند! اما در این فقره کمبود و نبود سِرم و رمدسیویر و انسولین و داروهای بیماریهای خاص و حتی قرص و آمپولهای سوپر مارکتی، تکلیف ملت چیست، بالاخره یک نابغه و نخبه و مافوق آدمیزادی پیدا شود و بگوید چه باید کرد و اگر کار خلقا… با آب جوشیده سرد شده و سیر و هویج و روغن بنفشه و آبغوره راه میافتد، دریغ نکنند و اطلاعرسانی کنند که بیخود و بیجهت نگران کمبود و کسریها نباشیم!
امیدواریم قاعده و برنامه و زمانبندی و حساب و کتاب و جمیع اصحاب علم و تخصص و دانش و خرد بالاخره در این کشور بارعام داده شوند و در جذب و استخدام و دادن مقام و رتبه اول از عقل و تخصص بپرسند و آنگاه بر معیار تعهد و تعصب پافشاری کنند نه اینکه اتصال و ارتباط و نسبت نسبی و حتی سببی، بشود صدر تا ذیل ارتقاء و رشد و نماد توانمندی و کاربلدی!
شوخیشوخی و یا شاید هم جدی و جدی و خدای ناخواسته و یحتمل دستی، دستی (و به قصد و به مرض!) چرخش نخبگانی و ارتقاء بر مبنای شایستگی و برازندگی در علم و عمل را ضعیف و مریض و رنجور کردهاند که ماحصل آن این همه خلأ و کم و کسری و بیبرنامه گی و ملوک اطوایفی و قطعی و کمبود و خشکسالی و برهوت و عصبانیت و نارضایتی شده است.
هوشنگخان؛ خیلی خوب میداند با اینکه سالهاست مدار جذب، ناموزون شده ولی با همه اینها کرور کرور متخصص و کارشناس کاربلد و درجه یک در بدنه یکیک دستگاهها و ادارات عمومی و نهادها وجود دارد، اشکال کار این است که یا قواعد و مقررات مبهم و دست و پاگیر و عریض و طویلی مسیر برنامه و تصمیم و دستور و اقدام کار را گره زده است و یا بالادستیها و مدیران ارشدتر و مسؤولین مربوطه، یک خط در میان بر سیاق رابطه و اتصال و سبب و نسب و زبانمان لال، ظاهرفریبی، بر مسند نشستهاند.
هوشنگخان
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاه بسته شده است.