حرفهای خودی و بیخودی بیقانوننویسی! شاید آن قصه و سؤال جناب لارنس کلبرگ روانشناس را در مورد مردی که از سر ناچاری و بیم مرگ همسر، دست به دزدی دارو زد و نظر گاندی در تأیید دزدی آن مرد را شنیدهاید، گاندی توضیح جالبی در مورد آن داد و گفت: کار آن مرد […]
حرفهای خودی و بیخودی
بیقانوننویسی!
شاید آن قصه و سؤال جناب لارنس کلبرگ روانشناس را در مورد مردی که از سر ناچاری و بیم مرگ همسر، دست به دزدی دارو زد و نظر گاندی در تأیید دزدی آن مرد را شنیدهاید، گاندی توضیح جالبی در مورد آن داد و گفت: کار آن مرد درست بوده و آن مرد نباید مجازات شود، زیرا قانون از آسمان نیامده است. ما انسانها قانون را وضع میکنیم تا راحتتر زندگی کنیم و بتوانیم در زندگی اجتماعی کنار هم تاب بیاوریم. اما هنگامی که قانون منافی جان یک انسان بیگناه باشد، دیگر قانون نیست. جان انسانها در اولویت است. آن قانون باید عوض شود. گاندی گفت: انسان بر قانون مقدم است.
اینجور که فهم هوشنگخانی ما قد میدهد، ما اساساً خط قرمزی به نام قانون و مقررات و دستورالعمل و استاندارد و اینجور چیزها نداریم، همه آنها تدوین و تبیین و درست شدهاند برای اینکه از حقوق انسانها و ایضاً عدالت، نگهبانی و پاسداری کنند، بنابراین هرکجا که تعارضی بین قانون و هریک از اینها وجود داشت، این قانون است که باید تغییر یابد و راه را برای تقدم انسان و انسانیت بر قانون، باز نماید.
اما ظاهراً برخی عزیزان در رابطه با این قضیه قانون و انسان و حق و عدالت، دچار اشتباه لپی سهوی شدهاند و تصمیم گرفتهاند خط قرمز قانون را در دایره خط و خطبازی سیاسی و فردگرایی غیرمستقیم! به چراغ عبور آزاد سبز چمنی تغییر دهند و به جای آنکه عزیز توانمندی که برازنده خلعت کلیدداری شهر است بر مسند نشانند، مصلحت در آن دیدهاند که خلعت را درخور و اندازه و قامت نوردیدهای گرانمایه، باز بسازند و بیارایند و میهمان جدید بهشت را مسندنشین کنند!
البته در این فقره نه جانی در خطر است و نه بهواسطه عدم جلوس عزیزی حقی ناحق میشود و ایضاً عدالت بر اجرای قانون است و قراری هم نبوده که هر چند سال یک بار برای نورچشمی و خوشامد طیف و جناح و شخص و اشخاص، قانوننویسان به صف شده و با جرح و تعدیل و چکشکاری، مقررات را آنقدری بسط و توسعه دهند که معیارها بر منظور منطبق شود و مقصود حاصل!
به هرحال اگر این بدعت قوام گیرد و رویه نو در قاموس سیاست و ناموس قانون شود، فردا روز که طیفی و دستهای دیگر از راه رسیدند، قانون به سیاق مرام خود بنویسند، آنگاه چهارصباحی دیگر سخن جناب گاندی بهگونهای نو محقق شده و این بار سیاست بر قانون مقدم میشود، جوری که دیگر چیزی از آن برجای نماند که مدافع حق باشد و برپاکننده عدالت، آنگاه همه با هم در خسران بیقانوننویسی غرق میشویم!
هوشنگخان
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاه بسته شده است.