حرفهای خودی و بیخودی تبلیغات به هر قیمتی! باید عرض کنیم که هوشنگخان (خودمان را میگوییم!) تقریباً در بسیاری از علوم، اندک سوادی دارد و خلاصه برای خودمان اقیانوسی از علم و دانش هستیم به عمق بالغ بر یک میلیمتر! البته کمتر نباشد، بیشتر نیست. این را گفتیم که افاضات جنابمان را […]
حرفهای خودی و بیخودی
تبلیغات به هر قیمتی!
باید عرض کنیم که هوشنگخان (خودمان را میگوییم!) تقریباً در بسیاری از علوم، اندک سوادی دارد و خلاصه برای خودمان اقیانوسی از علم و دانش هستیم به عمق بالغ بر یک میلیمتر! البته کمتر نباشد، بیشتر نیست.
این را گفتیم که افاضات جنابمان را همچین سرسری و نشنیده نگیرید و برایش تره خرد بفرمایید.
طبق نظر هوشنگخانی ما، بهتر است برخی از شرکتهای تولیدکننده و توزیعکننده و خدماتی محترم که در سیمای ملی و در عرصه شهر و خیابان و بیابان تبلیغ میکنند، منبعد یا از اصل و اساس روش تبلیغات تلویزیونی خود را عوض کنند و یا اجالتاً با شرکت مجری تبلیغاتشان، خداحافظی بفرمایند تا بعد ببینیم چه خاکی باید به سرمان بکنیم!
البته اگر راضی هستید که حرفی نیست، وقتی شما راضی، تبلیغاتچی راضی، تلویزیون هم راضی، پس بَدا به حال ناراضی، خدا برای همدیگر حفظتان کند!
اینقدر در این سیمای ملی آدم چشم آبی و عسلی، با قد و بالای خوشتراش و چهره همه چیز تمام و مو و ریش بلوند و زیتونی! نشان دادهاند که نگارنده کمکم به این نتیجه رسیده است که این چیزی که ما هستیم، ربطی به آدمهای اصیل و بومی این سرزمین ندارد و احتمالاً اجداد ما ایرانیها مهاجرین شاخ و شمال و شرق آفریقا هستند وگرنه بالاخره اکثر آدمهایی که صبح تا شب در کف شهر میبینیم باید شبیه آن از ما بهتران تلویزیون باشند!
بر فرض که آن همه خوشتیپ و خوشاستایل را بگذاریم به حساب ترفند و روش و لازمه تبلیغات! خب با این فرض، آن همه زرق و برق و خانه و زندگی و ماشین لاکچری و شیک و یک عالمه آدم خوشحال و پُرانرژی دست به نقد دور از واقعیات زندگی که ما در آن هستیم که نگرانی و دغدغههایشان پاپوش و نوشیدنی و بستنی و پنیر یا خانه پُرش سُس و رُب و فرش و موکت است! اینها را در کدام گوشه شهرهایمان جا بدهیم که وصله رنگارنگ لوکس ناجور نباشند؟!
لابد اینها را هم باید بگذاریم جزء همان روش و سبک و تبلیغات و لازم بودن عنصر اغراق و غلو و جذابیت بصری در آگهی! با آنکه میدانیم این که فرمایش میکنید با آنکه عرضه میکنید از زمین تا زیرزمین فاصله دارد، ولی گیر اضافی به این مقوله هم نمیدهیم.
اما اینکه، چشم در چشم دوربین (بخوانید خلقا…) حرفها و تعریفات و رفتارهایی میشود که بیشتر به پیچاندن و گیج کردن و مغلطه و فریب و زبانمان لال دروغ اظهر منالشمس میماند تا غلو و بزرگنمایی و سبک تبلیغات!
یا فیالمثل رسماً فروش هرمی را نرم و زیرپوستی تبلیغ میکنید و یا اینکه از هدیه و جایزه چندین و چند میلیونی حرف میزنند، تاریخ قرعهکشی معلوم میکنند، بعد هرچه زمان میگذرد تاریخ را به عقبتر میبرند و یا شرایط جدید و عجیب جدید را اضافه میکنند، باید عرض کنم که همه اینها مصداق همان پیچش و گیجش و مغالطه و اغفال و سوار شدن بر احساس و نیاز خلقا… بینواست که از همه جا ضربه خوردهاند، شما هم با زبان چرب و نرم و شیرین از راه میرسید و ضربهای به اعتماد و اطمینان و رسم و راه راستی و سلامت میزنید.
فقط خواستیم به زبان هوشنگخانی عرض کنیم که این روش تبلیغ مندرآوردی که با هیچ چیز شهر و دیار و اخلاق و مراممان اُلفت و همخوانی ندارد و ایضاً! در هیچ جای دنیا محلی از اعتبار و وجاهت ندارد، کمکم بساط اعتماد و نزدیکی و همزادپنداری مردم به تبلیغات تلویزیونی و اطمینان به صداقت تولیدکننده و بازرگان و فروشنده و در مقام اولی سیمای ملی و تولید وطنی را بر باد فنا میدهد، ضربه اصلی و اساسی را کاسب حبیبا… و شهروندان خلقا… میخورند. همه خرج سیما هم که میافتد بر گردن بیتالمال، علیبرکتا…!
هوشنگخان
ا
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاه بسته شده است.