رفته‌ها و نیامده‌ها!

                 حرف‌های خودی و بی‌خودی رفته‌ها و نیامده‌ها!    از وقتی شرایط کشور همسایه، بهم ریخت و موج‌های جدید مهاجرتی مردم این کشور شروع شد، برخی افراد پیشنهاد دادند که فرصت را غنیمت شمرده و با جذب متخصصین این کشور، هم آن‌ها را از آوارگی و بلاتکلیفی در بیاوریم و هم مفت و مجانی نیروی […]

                 حرف‌های خودی و بی‌خودی

رفته‌ها و نیامده‌ها!

   از وقتی شرایط کشور همسایه، بهم ریخت و موج‌های جدید مهاجرتی مردم این کشور شروع شد، برخی افراد پیشنهاد دادند که فرصت را غنیمت شمرده و با جذب متخصصین این کشور، هم آن‌ها را از آوارگی و بلاتکلیفی در بیاوریم و هم مفت و مجانی نیروی تحصیلکرده باتجربه به‌دردبخور را روانه بازار کار و شرکت‌ها و پروژه‌های داخل کشور نماییم و از این تهدید لااقل این فرصت را به‌وجود آوریم، برخی از دانشگاه‌های خصوصی هم زمزمه‌های اعطای بورسیه به افغانی‌ها را به راه انداختند و اخیراً مشاهده می‌شود که مقامات رسمی و نیمه‌رسمی، حرف از تنظیم برنامه و سازوکار برای استفاده حداکثری از نخبه‌های افغانی به میان آورده و ایضاً پیش‌قدم شدن دانشگاه‌های معتبر برای اعطای بورسیه و اقامت ویژه در بوق و کرنا شده است!

می‌دانم شما هم مثل جنابمان، این شوخی نه‌چندان بامزه به مذاق مبارک‌تان خوش نیامده و غرولندی زیرلب و یا خدای‌ناخواسته دعای سختی به مدعیان، هدیه داده‌اید، اما از آنجا که این‌گونه غوره نشده مویزشدن‌ها، مسبوق به سابقه است و اساساً علاقه وافری به شوآف و سیاست‌بازی در برخی از ما مردم و مسؤولین نهادینه شده است، خدمت مبارک‌تان عرض می‌کنیم که موضوع بیشتر از آن چیزی که فکر می‌کنید جدی است و قرار است درب دانشگاه‌های با اعتبار جهانی و بازار کار فوق‌العاده و در یک کلام تحقق رسیدن به رویای زندگی در ایران نصیب نخبگان و متخصصان افغانی شود!

  می‌گویند روزی ملانصرالدین برای خریدن نان به نانوایی رفت و چون صف نانوایی شلوغ بود، فکری به ذهنش رسید و داد زد که در کوچه بالایی آش نذری می‌دهند. مردم ایستاده در صف به طمع گرفتن نذری، صف نان را ر‌ها کردند و به سوی آدرس غلط روان شدند. هنگامی که همه رفتند، ملا در یک لحظه پیش خود فکر کرد، نکند واقعاً دارند آش نذری می‌دهند و ما بی‌نصیب بمانیم، لذا بدون این که نان بخرد، خود نیز به دنبال بقیه به طرف کوچه بالایی راهی شد!  

  برخی از عزیزان آنقدر از بهبود فضای کسب‌وکار و رونق اقتصادی و شرایط گل و بلبلی کشور صحبت کرده‌اند و بدون آن که در گود جامعه با مشکلات دست‌وپنجه نرم کنند در آن بالا نشسته و خود را به ندیدن زده در خیالات زیبا و خواهد شد و دستور می‌دهیم و باید بشود غرق هستند که کم‌کم باورشان شده است که بی‌خبری آن‌ها خوش‌خبری است و چه جایی بهتر و چه آرزویی بالاتر از اینکه یک متخصص و نخبه افغانستانی با اقامت در ایران، رفاه و خوشبختی را برای خود و خانواده به ارمغان بیاورد.

 هر روز شاهد آن هستیم که متخصصان و باتجربه‌ها و نخبگان کشور از دانشگاه و شرکت و دستگاه‌ها و بخش‌خصوصی و عمومی جدا می‌شوند و به خارج از کشور می‌روند و یکی از مشکلات و معضلات بزرگ کشور همین مهاجرت سرمایه انسانی متخصص است که داد مدیران و صاحبان کسب‌وکار‌ها و پیمانکاران پروژه‌های تخصصی را درآورده است و این روز‌ها هم که حرف از مهاجرت تعداد زیادی از کادر درمان و کمبود پرستار و پزشک به میان آمده است. حالا در این میان، تلخی جذب نخبگان افغانی اگر فقط در حد حرف و ادعا هم باشد آنقدر زیاد است که کام هر شنونده‌ای را تلخ می‌کند، چه رسد که ظاهراً برخی باور کرده‌اند در آن سوی گذر آ‌ش نذری می‌دهند به چه خوشمز‌گی!

 یکی نیست به این حضرات بفرماید: قاچ زین را بچسبید، اسب سواری پیشکش!  

                               هوشنگ‌خان