مافیا هم، خود مائیم!

                 حرف‌های خودی و بی‌خودی مافیا هم، خود مائیم!  چند مدت پیش و در همین حرف‌های خودی و بی‌خودی عرض کردیم که برق‌گرفتگی از ماست و با هزار و یک دلیل ثابت کردیم که مردم مسبب اول و آخر بی‌برقی و خاموشی‌ها هستند و از جانب خودمان و دیگر احاد این ملک شریف از همه […]

                 حرف‌های خودی و بی‌خودی

مافیا هم، خود مائیم!

 چند مدت پیش و در همین حرف‌های خودی و بی‌خودی عرض کردیم که برق‌گرفتگی از ماست و با هزار و یک دلیل ثابت کردیم که مردم مسبب اول و آخر بی‌برقی و خاموشی‌ها هستند و از جانب خودمان و دیگر احاد این ملک شریف از همه مسؤولین و متولیان مربوط و نامربوط عذرخواهی کردیم.

در رابطه با آب‌، مسأله تا حد زیادی فرق می‌کند‌، و نیاز نیست که هوشنگ‌خان وقت بگذارد و کلی صغری و کبری بچیند که در آخر کار ثابت کند بی‌آبی هم از ماست‌، چون موضوع اظهرمن‌الشمس است که ما مردم آبخوار هستیم و هر موقع تشنه باشیم آب مصرف می‌کنیم‌، آن هم در حد کفایت تشنگی!!

خواستیم عرض کنیم که مافیای مرغ و دلار و شکر و ماشین لوکس خارجی و فولاد و هزار و یک قلم دیگر‌، از قبل همه می‌دانستیم که به صورت خودجوش و داوطلبانه زیر سر مردم همیشه در صحنه و آگاه و بیدار است‌، اما اخیراً مکشوف گردیده مافیای قدیم و رونمایی‌نشده‌ای، داریم به‌نام جناب سیمان! یعنی یک چیزی می‌گوییم‌، یک چیزی می‌شنوید، که از شواهد و قرائن معلوم است که این مورد هم زیر سر مردم بوده ولی به‌خاطر شرایط و فوری سیمان در قبل‌، خیلی به چشم نمی‌آمد ولی در این چند وقته که تولید روبه نقصان گذاشت و اوضاع شیر تو شیر شد‌، تازه معلوم گردید که چه مردم آب‌زیرکاه و مافیایی داریم و خودمان خبر نداشتیم!

باعث تأسف است که معلوم شد آتش مشکلات و ندانم‌کاری‌های سیمانی، دست در گردن دیگر مشکلات و کم و کسری و دلال و مافیابازی‌ها‌، زیر سر این مردم ظاهر فریب حیلت‌ساز بوده و از ماست که بر ماست!

گویند :

روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست

و اندر طلب طعمه پر و بال بياراست

بر راستی بال نظر کرد و چنين گفت

امروز همه روی زمین زير پر ماست

 بسيار منی کـرد و ز تقدير نترسيد

بنگر که ازين چرخ جفا پيشه چه برخاست

ناگـه ز کـمينگاه يکی سـخت کمانی

تيری ز قضا و قدر انداخت بر او راست

 چون نیک نگه‌کرد و پر خويش بر او ديد

گفتا ز که ناليم که از ماست که بر ماست

    از قدیم گفته‌اند که رطب‌خورده منع رطب کی کند‌، شده است حکایت ما خلق‌ا… مدعی طلبکار، یک در میان از صبح تا شب به جان مسؤول و مدیر و ناظر و بازرس غُر می‌زنیم و همه کم‌وکسری‌ها را به گردن این قشر زحمتکش مظلوم می‌اندازیم‌، اما وقتی کار به خنس می‌خورد و پای بازرسی وسط می‌آید و نوبت کشیدن مو از ماست می‌شود! تازه همه می‌فهمند که ای دل غافل همه لنگ و لوکی‌ها هنر همین مردم است و فی‌الفور جای طلبکار و بدهکار عوض شده و خلق‌ا… متوجه می‌شوند که در کنار تورم و بی‌برنامگی و نبود آب و برق و مرغ و کوفت و زهرمار‌، باید در برابر افکار عمومی‌و وجدان‌های بیدار پاسخگو باشند و از سیر تا پیاز همه چیز را گردن بگیرند، شاید که بزرگان التفاتی کنند و از سر تقصیرشان بگذرند و حق ولی‌نعمتی و از ما بهترانی خود را ادا کنند! یاللعجب…

             

                                       هوشنگ‌خان