مطبوعات اتوپیا ندارد! موج سواری واحدهای صنعتی از برخی ابلاغیه ها سمیه مهدوی- در جراید آوردهاند خبرنگاری ردای مشاغل سختوزیانآور را به تن کرده است؛ پس به شکرانه این تصمیم باید صنف قلم به دستان کلاه از سر خود بردارند و با کرنشی غرا از این انتصاب جذاب اقبالی شایسته به عمل بیاورند، به گونهای […]
مطبوعات اتوپیا ندارد!
موج سواری واحدهای صنعتی از برخی ابلاغیه ها
سمیه مهدوی- در جراید آوردهاند خبرنگاری ردای مشاغل سختوزیانآور را به تن کرده است؛ پس به شکرانه این تصمیم باید صنف قلم به دستان کلاه از سر خود بردارند و با کرنشی غرا از این انتصاب جذاب اقبالی شایسته به عمل بیاورند، به گونهای که در اوصاف نگنجد و در افهام جای نگیرد.
اما خودمانیم خبرهای اینچنینی را در بوق و کرنا کردن به جز اینکه چند روزی سوژه رسانههای متبوع خبرنگاران و روزنامهنگاران شود چه عایدی دیگری برایشان دارد؟
آسمان مطبوعات همهجا یک رنگ است؛ نه امنیت شغلی را در آن میبینی نه ضمانتی برای آینده پرابهام آن.
بگذارید از دریچه دیگری به این جریان بپردازیم تا حمل بر گله و شکایت صرف نباشد؛ قرار نیست انگشت اتهامی به سوی کسی بلند شود اما بیایید کلاه خود را قاضی کنیم در دیاری که نه جایگاه رسانه مشخص است و نه مخاطبان این حرفه؛ چگونه و از چه راهی قرار است چتر حمایتی بر سر این قشر گسترده شود؟
دیگر چیزی به پیچیده شدن طومار مطبوعات کاغذی که زمانی رکن اصلی در اطلاعرسانی بود باقی نمانده است این سخن نه اغراق است نه بزرگنمایی؛ از یکسو کشمکشهای بیمهای که بین ارشاد و رسانه شکل میگیرد و از سوی دیگر دلالان همیشه حاضر در صحنه که به احتکار کاغذ و زینک مشغول شدهاند تا بلکه از این نمد کلاهیپشمین برای خود ببافند خون این جماعت را در شیشه کرده است. روزنامهها یکی پس از دیگری درحال تعطیل شدن هستند یا در خوشبینانهترین حالت با تعدیل نیرو و کم کردن صفحات کجدار و مریز به حیات نباتی خود ادامه میدهند. در مقابل این رویداد واکنشی جز چرخاندن سر به نشانه تأسف و چهرهای مغموم به خود گرفتن چه کار دیگری میتوان انجام داد؟
گرفتن به زور مالیات بر حقوق با وجود قانون معافیت خاص نیز شده قوز بالای قوز تا دست صاحبان رسانه را حسابی در پوست گردو بگذارد و بهانهای باشد برای ادامه اسفناک این روند!
مقابل این وقایع غیر از اینکه طرفین ماجرا یعنی روزنامهنگار و در وهله بعدی صاحب رسانه، ماستها را کیسه کنند و پول آن را به کسبوکاری بزنند تا بیش از این زیانده نشوند و خرج روی دست خودشان باقی نگذارند؛ چه انتظاری میتوان داشت؟
حال این شغل را چه در راسته مشاغل سخت بنهید چه نه، آیا فرقی به حال این جماعت میکند؟
اصولاً آیندهای برای این صنف میتوان متصور شد و آیا تا ۲۰ سال دیگر بازیگران این مجموعه کاغذی رمقی برای نفس کشیدن خواهند داشت که از امتیازات مشاغل سخت و زیانآور استفاده کنند؟
قرار است مواجب روزنامهچیها و خبرنگار جماعت از کجا تأمین شود؟ عرصه به قدری تنگ آمده است که همان حمایتهای ناچیزی که از سوی برخی ارگانها صورت میگرفت با صدور ابلاغیهای در نطفه خاموش شود. آن تعداد از رسانههایی نیز که مستقل عمل میکردند و به اصطلاح به منابع مالی خود تکیه کرده بودند از این رفتارها خم به ابرو نیاوردند اما چماقی که از سوی دلالان کاغذ برسر این قشر فرود آمد تتمه سرمایهشان را نیز به باد داد و این امر بهانهای شد برای از هم پاشیدن شیرازه مطبوعات کاغذی.
کار کردن در این فضای ملتهب که هر لحظه باید منتظر اتفاق جدیدی بود و در زمانه ای که مطبوعات به عصر یخبندان رسیده، بازی با الفاظ و پیچاندن واژهها در زر ورق تعارفات چه تأثیری بر حال این روزهای بازیگران صفحه شطرنجی مطبوعات دارد؟
این روزها خریدوفروش کاغذ تبدیل به بازار بورسی تمام عیار شده است که باید مرد ریسک کردن باشی و بعد وارد گود بازی شوی وگرنه کلاهت پس معرکه است؛ آن هم بدون فاکتور رسمی و قابل ثبت.
این فقط یک شمه از انبوه مشکلاتی است که در کوچه بنبست مطبوعات قد علم کرده است. بحران مدیریتی که این روزها نقل هر محفلی شده گریبان صنعت نشر را نیز گرفته است.
نقطه ملالآور در جایی است که برخی ارگانها با صدور ابلاغیههایی که به منظور کاهش هزینههای جاری انجام میدهند بهانهای به دست برخی واحدهای صنعتی-تجاری دادهاند تا روی خوشی به مطبوعات جهت تعاملات مرسوم نشان ندهند و بعضا با اتخاذ مواضعی عجیب رسانه را با بنگاههای معاملاتی اشتباه بگیرند! افرادی ادبیات کاسب مسلکانه خود را ابزاری میکنند برای چانهزنی.
اما انتقاد جدی که به این ابلاغیهها وارد است نه از این باب است که پشتوانه مالی برخی از رسانهها را معدوم میکنند ؛هرچند همه رسانهها شانس این حمایت را نداشتند؛ بلکه حکایت از این دارد که با قرار دادن نام رسانه در لیست «هزینههای بیتأثیر شرکتها»، مانیفست رسانهها را زیر سؤال میبرند و این امر را تداعی میکنند که بهراستی خرید نشریات کاری عبث و بیهوده است! اگر بدانند چندین حلقه کاری مستقیم و غیرمستقیم حیات و مماتشان به همین مطبوعات کاغذی گره خورده است دیگر آن را جزو هزینههای بیتأثیر قلمداد نخواهند کرد.
در برههای که اقتصاد با تراژدیهای کمیک دست به گریبان است، در زمانه ای که واردات گوسفند با هواپیما صورت میگیرد و قاچاق آن با اتوبوس! در مقطعی که عیار لایههای پیاز بیشتر از اونسهای طلا بر ضربان اقتصاد کشور تأثیر میگذارد؛ شاید بتوان در اتوپیای مطبوعات با آویختن مدال مشاغل سخت بر دوش خبرنگاران و روزنامهنگاران از آنها دلجویی کرد هرچند این کار محلی از اعراب نداشته باشد!
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاه بسته شده است.