شعر جدید «ایران» که همایون شجریان خواند از کجا آمد؟

شعر جدید «ایران» که همایون شجریان خواند از کجا آمد؟ در کنسرت – نمایشی که این روز‌ها با اجرای همایون‌شجریان در مجموعه تاریخی فرهنگی سعدآباد اجرا می‌شود، شعر جدیدی درباره‌ ایران اجرا می‌شود که تازه‌‌ترین اجرای این‌چنینی برای وطن است. به گزارش ایسنا، پوریا سوری، شاعر و مدیر روابط عمومی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی […]

شعر جدید «ایران» که همایون شجریان خواند از کجا آمد؟

در کنسرت – نمایشی که این روز‌ها با اجرای همایون‌شجریان در مجموعه تاریخی فرهنگی سعدآباد اجرا می‌شود، شعر جدیدی درباره‌ ایران اجرا می‌شود که تازه‌‌ترین اجرای این‌چنینی برای وطن است.

به گزارش ایسنا، پوریا سوری، شاعر و مدیر روابط عمومی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری درباره‌ روند سرایش این شعر، در یادداشتی آورده است:

سرودن از ایران به‌عنوان مرزی که به آن عشق می‌ورزی، امری سهل و ممتنع است؛ مانند شعری که برای معشوقی نوشته می‌شود که هر کلمه‌اش اگرچه بر دل جاری است اما تا به زبان آید و کلمه شود، جان را می‌فشرد و قلب را به تپش وا می‌دارد.

روز نخستی هم که ایده سرودن از ایران، توسط هنرمند موفقی چون سهراب‌پورناظری به من داده شد، اگرچه خوشحال بودم از این همکاری و نوشتنی که قرار است صدای همایون ایران و ساز سهرابِ جان جانش دهد، اما خود را در امتحانی سخت یافتم که نمره ۲۰ دست‌نیافتنی‌اش سرود «ای ایران‌ای مرز پرگهر» بود و دیگر قله‌هایش سروده‌های ملک‌الشعرای بهار و بیژن ترقی و…

نوشتن شعری که در کنسرت نمایش «سی» به روی صحنه رفته است، شبیه ساخت یک ملودی یا نوشتن یک کتاب و سرودن یک منظومه بلند؛ پرحرارت و جانفرسا و شیرین بود. اغراق نمی‌کنم که بیش از ۱۰ شعر در همین وزن سروده شد و هر کدام با ایده‌ای جدیدتر و تصویری خواناتر از مادری که ایران است کنار گذاشته شد.

هرچه از ایران بیش‌تر سرودم، بیش‌تر و بیش‌تر از خودم می‌پرسیدم چرا درباره ایران از این بیش‌تر نمی‌دانی. نوشتن همین ابیات ساده آنچنان سخت پیش می‌رفت که تو گویی نامه عاشقانه من هیچگاه به دست معشوقم نخواهد رسید، کاغذ‌ها مچاله می‌شد و در سطل می‌افتاد… همان تصویر کلیشه‌ای از رنج نویسنده‌ای که نمی‌تواند آنچه در دلش است را بگوید.

نزدیک یک ماه کار مشترک با سهراب‌پورناظری هنرمند و سختگیر و دریچه‌هایی که او با سحر ساز و ذهن زیبایش به روی کار می‌گشود، ساحت‌های مختلفی از ایرانی را که می‌شناسیم کلمه کرد و در شعر نشاند. نوشتن از تکه‌های تنی که روزی ایران بوده است، از بلخ و سمرقند و کابل و خوارزم… نوشتن از سربازانی که جانشان را فدا کردند تا امروز این زمین برای ما نامش «وطن» بماند و بخوانیمش «ایران من»… نوشتن از ظلم‌هایی که بر این خاک رفته و می‌رود و نوشتن از غرور و سرفرازی‌اش، از سروی که سرافراز ایستاده و نفس می‌کشد، نفش می‌کشیم.

و نوشتن از مردی، چه مردی! چه مردی! که خسرو آواز ایران می‌خوانندش و جان من و جان ایرانی به او بسته است و آنچنان‌که دوست شاعرم ایرج زبردست سال‌ها قبل وصفش کرده، انگار لبانش را خدا بوسیده و چه وصفی از این زیباتر و الهی‌تر برای مردی که محمدرضاشجریان است، و گریز زدن به «مرغ سحر»ی که ناله‌ جانسوز ایرانیان است و ایران زیبا، ایران سربلند و ایران ماندنی تا هست از این شعر و اجرایش توسط استاد آواز ایران خاطره دارد…

 

زیاده گویی نکنم؛ نوشتن از ایران، شیرین‌‌ترین و سخت‌‌ترین کاری بود که در عرصه شعر تا امروز انجام داده‌ام… و نگاه دقیق همایون شجریان به جمع‌بندی این اثر که صلایش «امید» است، کمک بزرگی کرد، این‌که وطن مادر ماست و فرزند زخم‌خورده از همه هم نومید شود، دلش قرص است که «مادر»ش هست، «خدا» هست.