اصول مدیریت اسب مرده!

اصول مدیریت اسب مرده!      یکی از دوستان عزیزم، مطلبی در یک پیام‌رسان مشکوک و مردود و البته محبوب ولی نه چندان مظلوم! باز نشر داده بودند که بسیار به مذاق هوشنگ‌خانی ما خوش آمد، آنقدر که هوس کردیم کل مطلب را در خودی بی‌خودی کپی کنیم تا خلق‌ا… هم حظی وافر ببرند، اما از […]

اصول مدیریت اسب مرده!

     یکی از دوستان عزیزم، مطلبی در یک پیام‌رسان مشکوک و مردود و البته محبوب ولی نه چندان مظلوم! باز نشر داده بودند که بسیار به مذاق هوشنگ‌خانی ما خوش آمد، آنقدر که هوس کردیم کل مطلب را در خودی بی‌خودی کپی کنیم تا خلق‌ا… هم حظی وافر ببرند، اما از آنجا که همیشه دلمان می‌خواهد افاضه فضلی هم کرده باشیم، کمی در مطلب دست بردیم تا هم کمی کار فرهنگی کرده باشیم و هم کیف خلق‌ا… آنقدر‌ها کوک نشود‌!

 روایت است که رییس قبیله‌ای در داکوتای جنوبی آمریکای استکبار جهانی، فرمایشی بس متین داشته‌اند‌! ایشان می‌فرمایند وقتی شما فهمیدید که اسب شما مرده است و یا در شرف آن است، بهتر است از اسب پیاده شده و چون اسب ندارید، سر خود را بگیرید و با پای پیاده راه کوه و دشت را طی کنید تا به مقصد برسید!

    از کرامات شیخ ما این است که شیره را خورده و گفته شیرین است، همچین دهن مبارک را پر کردیم و گفتیم یک رییس قبیله‌ای در ینگه دنیا فرمایش کرده‌اند، انگار با یک جمله راه سعادت بشر را نشان داده‌اند، خب معلوم است که وقتی اسب مرده باشد، اگر پیاده هم نشویم خود جنابشان ما را گروپی بر زمین می‌زنند تا حالش را ببریم!

به هرحال هوشنگ خان تیز و بز است و آنقدر‌ها هوش و استعداد دارد که ادامه مطلب را خوانده و برای خودش فلسفه‌های هشت من نه شاهی نبافد، ظاهراً این جناب اسب مرده در برخی از سرزمین‌های خاوری آنقدر‌ها هم مرده نیست و اساساً مرده و زنده‌‌اش توفیری به حال دوستان مسؤول و مدیر و همه چیزدان نمی‌کند.

    در خیلی از شرکت‌ها و سازمان‌های همان کشور خاور میانه‌ای که عرض کردم مدتهاست که اسب خدمات و محصولات و ظرفیت‌های اجرایی آنها مرده است و یا در حال جان کندن است و ایشان حاضر نیستند که فکری به حال خود و محصول و خدمت سازمان خود کرده و با تغییری، نوآوری و رفتن به طرف چیزهایی که مورد قبول و استقبال مشتری و ارباب رجوع و مصرف‌کننده است، جان کندن و گذران نیم بند اسب شرکت و سازمان خود را با اسبی آماده به یراق چابک آپدیت شده عوض کنند و در عوض به شدت به دنبال آن هستند که یا خود را به کوچه چپ بزنند و یا با سفسطه و فلسفه بافی و شعار و یا با زر و زور و خلاصه هر روشی که می‌دانند، از اسب مرده خویش سواری راهوار بگیرند و شاید هم مدیریت جهانی اسب مرده را به نام خود، سند بزنند!

 راهکارهای دوستان مدیر و مسؤول همه چیزدان در سازمان‌هایی که خدمات و محصول آنها سال‌هاست تبدیل به اسب مرده و یا نیمه‌جان، شده است، مرور می‌کنیم:

  یک تازیانه قوی‌تر و محکم‌تر می‌خریم، تا ببینیم کدام اسبی جرأت دارد که سواری ندهد!

  گزینه عوض کردن سوارکار‌ها را به اجرا در می‌آوریم و یک تیم چابک را منصوب می‌کنیم که به اسب مرده جانی تازه بدهند تا ثابت کنیم کار نشد ندارد!

  به همگان می‌گوییم این روشی است که ما همیشه با آن از این اسب، سواری گرفته‌ایم!

  کمیته‌ای برای پژوهش در مورد اسب تشکیل می‌دهیم و در آخر نتیجه می‌گیریم که این اسب‌ها نمرده‌اند!

  اگر نیاز باشد به نصف دنیا هم سفر می‌کنیم تا ببینیم دیگران چگونه از اسب‌‌های مرده، سواری می‌گیرند!

  آنقدر استاندارد‌ها را تعدیل می‌کنیم تا شامل اسب مرده هم بشود و همزمان عملکرد اسب‌های زنده دیگر سازمان‌ها را زیر سؤال می‌بریم!

  یک دوره‌ آموزش را برای افزایش مهارت‌های سوارکاری خویش تشکیل می‌دهیم!

  مطالعه‌ تطبیقی انجام می‌دهیم تا حالات مختلف اسب مرده را در محیط‌‌های امروزی بررسی کنیم!

  مقررات را عوض می‌کنیم تا ثابت کنیم: این اسب نمرده است!

  تعداد زیادی اسب مرده را کنار هم گرد می‌آوریم تا سرعتمان افزایش یابد.

  اعتبارات بیش‌تر و برنامه‌های مفصل آموزشی برای افزایش کارآیی اسب‌های مرده اختصاص می‌دهیم.

  در نهایت بیانیه‌ای می‌دهیم و اعلام می‌کنیم که اسب ما که هم بهتر و هم سریع‌تر و هم ارزان‌تر از همه اسب‌هاست، کمی مرده است!

  آمار سودآوری شرکت خود را در بالا‌ترین نقطه نشان داده و آن را به خاطر بدون هزینه بودن اسب مرده بهتر، سریع‌تر و ارزان‌تر خودمان، اعلام می‌کنیم‌!

خودمانیم، چه مدیران و مسؤولان خلاق و مبتکری در بعضی از کشور‌ها پیدا می‌شود! حال این‌که، چرا برای آن‌که کمی به خودشان زحمت ندهند و به سراغ اسب تند و تیز و جوان و چابک بروند، این همه خلاقیت و نوآوری می‌کنند و زمین و زمان را به هم می‌دوزند، ا…‌اعلم!

                                                                    هوشنگ‌خان