هرچی سنگه، مال پای لنگه!

                   حرف‌های خودی و بی‌خودی هرچی سنگه، مال پای لنگه!    خدا پدر قدیمی‌ها و ایضاً خودشان را بیامرزد که هر حرفی زده‌اند، درجه یک و درست‌درمان بوده و جوری حق مطلب را ادا کرده که هیچ حقی بر گردنشان نمانده است. البته اینجور نیست که قضا و قدر و نمی‌دانم قسمت و این حرف‌های […]

                   حرف‌های خودی و بی‌خودی

هرچی سنگه، مال پای لنگه!

   خدا پدر قدیمی‌ها و ایضاً خودشان را بیامرزد که هر حرفی زده‌اند، درجه یک و درست‌درمان بوده و جوری حق مطلب را ادا کرده که هیچ حقی بر گردنشان نمانده است. البته اینجور نیست که قضا و قدر و نمی‌دانم قسمت و این حرف‌های دل‌خوش کن، این وسط نقش داشته و یا کاره‌ای باشد، خیر، هرچه هست زیر سر همین انسان معلوم‌الحال دو پاست که یا خودش با اشتباه کاری و عجله و طمع و بی‌فکری و این قسم چیزها، فراخوان باریدن سنگ‌ها را می‌دهد و یا اینکه دیگران از دوست و فامیل و غریبه و آشنا و فلان قانون و بهمان سازمان و شرکت و دستگاه، در رهنمون کردن جناب سنگ به پس گردن مردم ضعیف و کم‌درآمد و ساکنین طبقات منفی و میانی، اهتمام ویژه و مؤثر دارند!

  خیلی هم نمی‌خواهد راه دوری برویم، کافیه یک نگاه به دور و اطراف بیندازیم، گرانی و تورم کالا‌ها و نوسانات بازار طلا و سکه و ماشین و خانه، کیف و حالش به‌صورت نقدی و حواله آنی در جیب طبقه مرفه و پولدار و شکم سیر و خوش درآمد، می‌رود و دود و فشار و سیلی و سختی‌‌اش روی دوش مردم عامی بینوا آوار می‌شود.

  کار و کاسبی پردرآمد و شغل و سمت و حقوق درجه یک نصیب از ما بهتران است و حداقل اداره کار و روز مزدی و بیکاری و تعدیل سهم دیگران، حتی شرکت در قرعه‌کشی لاتاری دوقلوهای افسانه‌ای خودروساز هم، دست همشهریان پولدار را می‌بوسد، و در قصه یورو و دلار نرخ توافقی سهمیه سالانه هم، آن بینوایی که می‌خواهد با استفاده از این فرجه، چهار ریال درآمد کسب کند، باید اصل و اساس سود را تقدیم دلال و سفته‌باز کند که پول نقد می‌دهد و کارت ملی می‌گیرد. بماند که بعداً معلوم می‌شود همین شندرغاز درآمد هم می‌رود در سابقه مالیاتی و احیاناً ارتقای بینوایان به رتبه دهک دهم بانوایان و حذف دو ریال یارانه نقدی ماهیانه!

  باران می‌بارد و زلزله از راه می‌رسد، سیل و خرابی‌‌اش نصیب روستایی و حاشیه‌نشین و خانه‌های خشت و گلی است، از بارش برف و آن همه زیبایی و کیف و حال، سهم پای لنگ، سرما و لرزیدن و یخبندان و سُر خوردن و دست و پا شکستن است، کار به بیمارستان که بکشد، حساب‌ندار‌ها با کرام‌الکاتبین است. خدا برای هیچ کسی نخواهد که پایش به درمانگاه و مطب و داروخانه باز شود، درد و بیماری کیلویی چند، با اولین صورتحساب همه درد و رنج می‌شود، تأمین پول بی‌زبان ‌ام‌الفساد!

  مردمی‌سازی اقتصاد و حذف ارزترجیحی، پدر صاحاب بچه را درآورده و طبقه متوسط را از حیزانتفاع ساقط و به اتفاق ساکنان محدوده خط فقر، به حاشیه امن بخورنمیر سوق داده، درس و تحصیل رایگان هم که خدایش بیامرزد، شده است روزی روزگاری و دست اهالی کم‌توان کوتاه و خرمای مدارس تیزهوشان و غیرانتفاعی و کلاس‌های کنکور و آمادگی، بر نخیل!

  از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود، عجالتاً که در این شیر تو شیری و بازار مکاره و دوران هرکسی کار خودش بار خودش، آتیش به انبار خودش، اصل بر این است که جیب‌هایت صدا کند و صفرهای حسابت روزافزون و در یک کلام خودت بتوانی گلیمت را از آب بیرون بکشی وگرنه کسی به کسی نیست، آن کسی که نفسش از جای گرم بیرون می‌آید و سوار است، یا خبر از پیاده ندارد و یا گوشی برای شنیدن و چشمی برای دیدن ندارد و از اتفاق در این دوران وانفساست که اگر حواسمان به دیگری و همسایه و هم‌میهن ضعیف و فقیر و در سیل مانده و زلزله زده باشد، کل بساط هرچی سنگ مال پای لنگه را بر هم می‌ریزیم و زیر میز زده و علی‌الحساب برای یکبار هم که شده حرف‌های چون دُر و گهر قدیمی‌ها را از اعتبار می‌اندازیم و چه خوش است این بی‌اعتباری وقتی سیل مهربانی و خدمت و کمک‌رسانی، گسیل می‌شود… .

       

         هوشنگ‌خان