باقیات الصالحات!

   حرف‌های خودی و بی‌خودی باقیات الصالحات! داشتم به این فکر می‌کردم که باقیات الصالحات چه چیزهایی می‌توانند باشند، چون به هرحال ما هم اهل قلم (هرچند نیم‌بند خالی‌بند) حساب می‌شویم، به این نتیجه رسیدم که قلم هم می‌تواند باقیات الصالحات برای آدم به یادگار بگذارد، فی‌المثل همین جناب سعدی علیه‌الرحمه را مشاهده بفرمایید، که […]

   حرف‌های خودی و بی‌خودی

باقیات الصالحات!

داشتم به این فکر می‌کردم که باقیات الصالحات چه چیزهایی می‌توانند باشند، چون به هرحال ما هم اهل قلم (هرچند نیم‌بند خالی‌بند) حساب می‌شویم، به این نتیجه رسیدم که قلم هم می‌تواند باقیات الصالحات برای آدم به یادگار بگذارد، فی‌المثل همین جناب سعدی علیه‌الرحمه را مشاهده بفرمایید، که قرن‌هاست مردم در پای گلستانش چه عبرت‌ها و تجارب و پندهایی که نمی‌گیرند و چه تغییر و تحول و بهبود روش و مسیر و اخلاقی که نمی‌دهند، خب اگر این باقیات الصالحات نیست، چه چیزی است، یا حضرت لسان‌الغیب، مولانا، فردوسی و بسیاری دیگر از اهالی قلم و اندیشه و شعر و… خدایشان بیامرزد.

ای کاش این فکر‌ها به سراغ‌مان نیامده بود، می‌ترسیم کم‌کم به پوچی برسیم، آخر مگر می‌شود، صد‌ها خودی و بی‌خودی بنویسی، کلی از فکر و مغز و روح و روانت مایه بگذاری و از هوشنگ و بچه هوشنگ خرج کنی، بعد مطالبی از آب درآید که دو ریال نه به درد خودت بخورد نه به درد خواننده و نه به درد روزنامه مطبوع! بر فرض محال هم که این دو ریال و اندک هم حاصل بشود، آیا ماحصلی هم برای جامعه و فرهنگ و اقتصاد و معیشت به ارمغان آورده یا یک خروار نقد و انتقاد و غرولند و زجه مویه که هیچ مدیر و مسئول و خلق‌ا… و رهگذری را تکان که نداده، تکان‌تکان هم نداده و آب از آب تکان نخورده است!

فرض محال که محال نیست، این قسم را هم تخفیف می‌دهیم که یک درصدی، اندکی، به اندازه بال پشه‌ای، یک اثر و نتیجه و تکانکی بر یک گوشه‌ای و یا خاطر خطیر مسئولی، وارد کرده باشد، اما به ضرس‌قاطع به فاصله چند روز از هر انتشار، به‌طور کل از دور خارج گشته و به اعماق تاریخ تشریف برده و هیچ خط و نشانی برای آینده و باقیات الصالحات برجا نخواهد ماند!

واقعاً بیکاری هم بد دردی است، نمی‌دانم آبم نبود، نانم نبود که نشستم این طامات را سرهم کردم که آخرش افسردگی گرفته و روان‌مان را مشوش و انگیزه و رغبت را کمرنگ نمایم! واقعاً که عقل موجود شریفی است که باید هماره او را بار داده و بر صدر نشاند!

به هرحال خواستیم از همین تریبون عرض کنیم که ما یعنی هوشنگ بینوا! از کم‌اثری و کم‌هنری قلم‌مان به کسی عارض نیستیم، حتی از بی‌اثری و محو شدنش در لابلای روز‌ها و سال‌ها، گله و شکایتی نداریم که اگر هم داشته باشیم از خودمان داریم که کم‌عیاری و عمق دانش و کندی نیش و برندگی حرف‌هایمان زورش به پنیر هم نمی‌رسید چه رسد به تلطیف و تغییر و تحدید امور! همه از بضاعت کم و کاستی فضل است و شکوه و شکایت، حدیث نفس است نه توقع و طلبکاری از دیگری!

اما دلمان به این خوش است که قلمی داریم بی‌خاصیت و یا خانه پرش کم‌خاصیت، و شکر خدا لااقل موجب آزار و اذیت و تندی و تهمتی نشده است، و حتی توصیه و سفارش و همگامی و همدلی با مسیر ناصواب و راه ناراست و کج و معوجی هم نداشته و موجبات ضرر و زیان خودمان را فراهم نکرده و اگر در این سال‌ها قلم‌فرسایی، سه بر هیچ برنده نشده‌ایم و باقیات الصالحاتی به‌جا نگذاشتیم و همه چیز ظاهراً علی‌السویه است لااقل کارمان به پنالتی و کارت قرمز و اخراج و خسرالدنیا و الاخره کشیده نشده است.

انگار حالمان کمی بهتر شد، آنقدر‌ها هم که فکر می‌کردیم، اوضاع‌مان بد نیست، یعنی خدا را شکر که فقط خوب نیست، که خب راهش را پیدا می‌کنیم با این فقره چگونه کنار بیاییم و دلمان را خوش کنیم به اندک کورسوی امید‌ها و تغییرات و اثر‌ها و نظرها! ولی حالا که حرف به اینجا کشید، راستی کسی که با قلم و نوشتن و توصیه و امضاء و مقاله و توئیت و پست و کامنت و این دست چیزهایی که همگی ریشه در کشیده شدن سر قلم دارد، قیقاج و ناراستی و اشتباه و شبهه و شایعه و زبانمان لال تهمت و دروغ و .. را هموار و یا تأیید و تکریم و تشدید می‌کند، او حالش چگونه است، وقتی ما بی‌خاصیت‌ها احوال دلمان این است…

 

هوشنگ‌خان