سناریوی پول‌ساز!

 حرف‌های خودی و بی‌خودی سناریوی پول‌ساز!    قبل از هر چیز باید خدمت شریف باسعادت‌تان عرض کنیم که این حرف‌هایی که در ادامه عرض می‌کنیم، برگرفته از تخیلات یک ذهن مشوش و توهمی در رابطه با اتفاقاتی در کشوری در جهانی موازی است و هیچ خط و ربطی به کشور عزیزمان و مردم و مسؤولین […]

 حرف‌های خودی و بی‌خودی

سناریوی پول‌ساز!

   قبل از هر چیز باید خدمت شریف باسعادت‌تان عرض کنیم که این حرف‌هایی که در ادامه عرض می‌کنیم، برگرفته از تخیلات یک ذهن مشوش و توهمی در رابطه با اتفاقاتی در کشوری در جهانی موازی است و هیچ خط و ربطی به کشور عزیزمان و مردم و مسؤولین گرانسنگ نداشته، ندارد و قطع به یقین، نخواهد داشت و صدالبته قصد و نیتی هم ندارد که کار یاد کسی بدهد و مشاوره جهت درآمدزایی به فرد یا افرادی داده شود!

  و اما راویان اخبار و ناقلان آثار و طوطیان شکرشکن شیرین‌گفتار و خوشه‌چینان خرمن سخندانی و صرافان سر بازار معانی و چابک‌سواران میدان دانش، توسن خوش‌خرام سخن را بدین‌گونه به جولان در آورده‌اند که در کشور جابُلسا (شاید هم جابلقا) اوضاع اقتصادی به‌هم ریخته و شرایط، بی‌ریخت شده و صدای برخورد کفگیر به ته دیگ، گوش‌خراش گردیده و روزگار کجمدار غدار بدفرم خودش را به رخ کشانده بود، و این احوالات، متولیان امور مالیه را به صرافت انداخته بود که با هر روش و منش و شعبده‌ای که هست، پول و بودجه خرج و بَرج‌های یومیه متکثر را درآورده و چاله و چوله‌ها را پر کنند و امورات را پیش برند تا کُمیت کار‌ها بیش از این لنگ نشود.

  از این‌رو، هر روز روشی نو ابداع و سناریویی بدیع رونمایی می‌شد که از هیبت و هنرمندی‌اش، چشم هر انسانی خیره و گوش‌ها سرخ می‌گشت و از آنجا که وقت تنگ است و اعمال بسیار، عجالتاً در این مجال، یکی از هزاران را به رؤیت نگاه جنابتان رسانده و بقیه را فاکتور می‌گیریم که شرح جملگی، مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شود.

  در خبر است که در آن ملک پول فرنگی ارج و قرب بسیار داشت و باب میل صغیر و کبیر، از این‌رو سناریونویسان برای مرتبه هزارویکم، براین مسیر اتفاق‌نظر یافتند که از این نمد، کلاهی خوش برای عواید و درآمد، درست کنند و حظ‌وافر ببرند، خلق‌ا… عوام‌الناس هم خودشان می‌دانند و سیل بنیادکن تورم و خاکسترنشینی!

  بر همین اساس فرمایش کردند حال که با همت جمعی و کاردانی بی‌نظیر، این پول اجنبی بر صدر نشسته و هر روز قرب و مقامش افزون‌تر می‌شود و جماعتی در بند عشقش گرفتار شده‌اند، ما هم بیکار نباشیم و آن اسکناس‌های فرنگی در انبان مانده را کمی ارزان‌تر از قیمت روز (و خیلی‌خیلی گران‌تر از قیمت دیروز) به خلق‌ا… می‌فروشیم تا سهم خود را از بالانشینی آن عزیز بر برج عاج نشسته گرفته و از پس مخارج کمرشکن بر زمین مانده برآمده و اگر چیزی باقی ماند در مسیر رشد و توسعه و رفاه و درمان و کیف و حال نفوس بلاد محروسه صرف نماییم.

  البته من‌باب محکم‌کاری و زدن چند نشان با یک تیر، تدبیر گردید هرکسی که آن پول تخفیفی اجنبی را ابتیاع کرد، فی‌المجلس یا انقریب، مالیاتی چرب و شیرین هم بدهد تا لابد لذتش دو چندان شود! و ایضاً مقدمات قطع مقرری کرامات خاصه بیت‌المال یا همان یاری‌رسان ماهانه (یا را نه) ایشان مهیا شده تا سود حاصله از خرید و فروش پول اجنبی که عاید و واصل شده بود، به مرور به جیب بیت‌المال برگشت داده شود و نه خانی آمده و نه خانی رفته باشد.

  دلمان می‌خواهد اعترافی در مقابل شما بزرگواران داشته باشم که به‌قول سعدی علیه‌الرحمه هر نفسی که فرو می‌رود ممد حیات است و چون برآید مفرح ذات، پس به‌خاطر همین نیم‌نفسی که می‌آید و می‌رود شاکر باشیم که این سناریونویسی و تدابیر خاصه در مملکتی غریب و تخیلی است و بعید می‌نماید که متولیان امور مالیه و برنامه و بانکی و بودجه‌ای در دنیای واقعی و آن هم در این سرزمین، چنین شعبده‌های چندوجهی پیچیده و چند سر سود پول‌ساز، تدارک ببینند و خیالشان از مصیبت آوار شده بر خلق‌ا…، راحت و از این باب، دچار بی‌دغدگی مزمن شده باشند! خدا به دور…

       

          هوشنگ‌خان