حرفهای خودی و بیخودی اشتباه لپی و سوءتفاهم ذهنی! (قسمت دوم) همانطور که در یادداشت قبل عرض شد قصد کردهایم، در چند خودی و بیخودی پشت سرهم در رابطه با سوءتفاهم و جانبداریهای دردسرساز ذهنی و اشتباهات لپی خودآگاه و ناخودآگاه (همان مصلحتی خودمان) حرف بزنیم، در قسمت قبل از سوگیری منبع ایده، حرف زدیم […]
حرفهای خودی و بیخودی
اشتباه لپی و سوءتفاهم ذهنی! (قسمت دوم)
همانطور که در یادداشت قبل عرض شد قصد کردهایم، در چند خودی و بیخودی پشت سرهم در رابطه با سوءتفاهم و جانبداریهای دردسرساز ذهنی و اشتباهات لپی خودآگاه و ناخودآگاه (همان مصلحتی خودمان) حرف بزنیم، در قسمت قبل از سوگیری منبع ایده، حرف زدیم که باور بفرمایید لااقل یک در میانش حرف حسابی بود، اگر خیلی هم با ما موافق نیستید، عجالتاً این قسمت جدید را هم بخوانید، شاید به حکمت این عنوان خودی و بیخودی واقف شدید!
جانبداری ذهنی دیگری که میخواهم در موردش صحبت کنم، آنقدرها با مزه نیست و بیشتر هم خود شخص را آزار و اذیت میکند و یا به ضرر میاندازد تا دیگران، برخی مواقع هم ضرری نمیزند، فقط در راستای ضدحال و حالگیری از خجالت کسی که به آن دچار شده است در میآید!
این جناب را توهم کنترل صدا میزنند، یعنی اینکه برخی مواقع ما فکر میکنیم اینقدر توان و هوش و حواس جمعی داریم که میتوانیم میانداری یک کار را برعهده گرفته و سفره آن را به خوبی جمع کنیم، ولی این نظر و حس و حال ما ربطی به واقعیت ندارد و همه عِده و عُده ما هم نمیتواند مسیر کارها را آنطور که میخواهیم عوض کند، ولی خب زور خودمان را میزنیم و این وسط یا با دیگران سر هیچ و پوچ در میافتیم و یا ضایع میشویم و یا ممکن است کلی سرمایه و پول بیزبان را بر باد دهیم، مثال دیگری از این مدل این است که فیالمثل یک نفر به این جمعبندی رسیده است که هر موقع برای بازی تیم محبوبش به ورزشگاه یا استادیوم برود تیمش برنده میشود.
نوع ضررده آن وقتی است که امر بر یک شرکت یا حتی یک نفر با توجه به میزان سرمایه و یا دانش و مهارت و یا ارتباطاتی که دارد، مشتبه میشود که میتواند بر روی بازاری که هزاران نفر و یا صدها شرکت دیگر در آن حضور دارند اثر بگذارند و آن را به میل خود بالا و پایین و اینطرف و آنطرف ببرد و حتی بدتر از آن موج بسازد و موجسواری کرده و حالش را ببرد، اما وقتی محک تجربه به میان میآید، جناب واقعیت، آنها را به یک سیلی جانانه یا بهتر عرض کنیم، چک افسری استاندارد، میهمان میکند و آن موقع میفهمند که یک مَن ماست چقدر کره دارد!
راهحل عدم ابتلاء به این بلیه غیرطبیعی این است که خیلی طبیعی قبول کنیم که با طبیعت کارها و بازارها و اقتصاد و برنامهها و مسابقات و غیره و ذالک نمیشود دَر افتاد و ایضاً ما نمیتوانیم تکلیف خیلی از چیزها را معلوم کنیم و عجالتاً آنجا که از عقاب پر بریزد، از پشه لاغری چه خیزد.
دقت کردهاید، وقتی میخواهیم مثلاً دو میلیون تومان از حقوقمان را برای تفریح خرج کنیم، خیلی با احتیاط و ملاحظه گزینههای مختلف تفریحی و هزینه آن را حساب میکنیم ولی اگر بر فرض همین دو میلیون به عنوان جایزه و یا در قرعهکشی به ما رسیده باشد، در خرج کردن آن ملاحظه و حساب و کتاب کمتری میکنیم؟ با آنکه هر دو مبلغ، تفاوتی با هم ندارند و جزء داراییها ما هستند. این رفتار ما هم یک نوع از همان اشتباهات لپی است که اسمش را گذاشتهاند سوگیری حسابداری ذهنی!
رفتار این یکی خیلی جالب است، همان قصه سنگینتر بودن یک کیلو آهن نسبت به یک کیلو پنبه است که خیلیها جوابش را دانسته نمیدانند! ذهن است دیگر چه کارش میشود کرد، حساب و کتابش اینجوری است، برایش جا افتاده که آهن خیلی سنگینتر از پنبه است، تا حدی که یک کیلو از این را سنگینتر از آن میداند، البته بهقول ظریفی که میگفت شما که میگویید یک کیلو با یک کیلو فرقی نمیکند، تشریف بیاورید بنده ابتدا یک کیلو پنبه بر سر شما بزنم و سپس یک کیلو آهن حواله سر مبارک کنم، بعد اگر جان در بدن داشتید، در مورد سوگیری حسابداری ذهنی قصیدههای دور و دراز تعریف کنید!
هوشنگخان
حرفهای خودی و بیخودی اشتباه لپی و سوءتفاهم ذهنی! (قسمت پنجم) در ادامه بحث اشتباهات لپی و سوءتفاهمهای ذهنی، قصد کردهایم خدمت یکی دیگر از اشتباهات لپی پرتکرار و رفیق فابریک خلقا…، یعنی سوگیری احتمالات دمدستی که البته معرف حضور هستند، برسیم و زانوی ادب در خدمتشان زمین گذاشته و دست بر سینه، تلمذ نموده […]
حرفهای خودی و بیخودی اشتباه لپی و سوءتفاهم ذهنی! (قسمت چهارم) در ادامه معرفی سیاهه بلندبالای سوگیری و جانبداریهای دردسرساز ذهنی و اشتباهات لپی مصلحتی، نوبتی هم باشد نوبت یکی از شاهبیتهای پرطرفدار سوگیری است که راستش را بخواهید به کم و بیش همه را گرفتار کرده است که صاحبنظران، سوگیری محافظهکاری صدایش میزنند که […]
حرفهای خودی و بیخودی اشتباه لپی و سوءتفاهم ذهنی! (قسمت سوم) بالاخره در سریال جدید خودی و بیخودی، نوبت رسید به یکی از پرطرفدارها و ایضاً پرکاربردها، یعنی سوگیری لنگر انداختن که از اسمش هم معلوم است خیلی بیربطتر از آن است که ربطش را بتوان به منطق و قاعده پیدا کرد، مثال معروفش […]
حرفهای خودی و بیخودی اشتباه لپی و سوءتفاهم ذهنی! (قسمت اول) با اجازه شما خواننده گرامی، قصد کردهایم نه بهخاطر شما و جمیع خلقا…، بلکه بهخاطر خودمان هم که شده، در چند خودی و بیخودی پشت سرهم در رابطه سوءتفاهم و سوگیری و جانبداریهای دردسرساز ذهنی و اشتباهات لپی خودآگاه و ناخودآگاه (همان مصلحتی […]
دیدگاه بسته شده است.