اشتباه لپی و سوء‌تفاهم ذهنی

حرف‌های خودی و بی‌خودی اشتباه لپی و سوء‌تفاهم ذهنی! (قسمت چهارم) در ادامه معرفی سیاهه بلندبالای سوگیری و جانبداری‌های دردسرساز ذهنی و اشتباهات لپی مصلحتی، نوبتی هم باشد نوبت یکی از شاه‌بیت‌های پرطرفدار سوگیری است که راستش را بخواهید به کم و بیش همه را گرفتار کرده است که صاحبنظران، سوگیری محافظه‌کاری صدایش می‌زنند که […]

حرف‌های خودی و بی‌خودی

اشتباه لپی و سوء‌تفاهم ذهنی! (قسمت چهارم)

در ادامه معرفی سیاهه بلندبالای سوگیری و جانبداری‌های دردسرساز ذهنی و اشتباهات لپی مصلحتی، نوبتی هم باشد نوبت یکی از شاه‌بیت‌های پرطرفدار سوگیری است که راستش را بخواهید به کم و بیش همه را گرفتار کرده است که صاحبنظران، سوگیری محافظه‌کاری صدایش می‌زنند که همان زیر بار اشتباه خود نرفتن است که خیلی خیلی آشنا به نظر می‌رسد!

واقعاً چه می‌شود که ما بر پیش‌بینی‌های اشتباه و برنامه‌ریزی‌های بی‌نتیجه و پردردسر و حتی اذیت‌کننده اصرار می‌کنیم؟ برای همه ما سخت است که قبول کنیم اشتباه کردیم پس راه‌حل عجیب و غریب ولی پرتکراری را انتخاب می‌کنیم و سعی و همت خود را بر این می‌گذاریم که با انکار اشتباه خود امیدوار باشیم که ورق برگردد و اوضاع بر وفق مراد ما پیش رود.

جالب است که وقتی تصمیم می‌گیریم دل و دین‌مان را به امیدهای واهی بسپاریم، حتی اطلاعات مفید و به‌درد بخوری که می‌تواند به ما در نجات از باتلاق و چاهی که در مقابل‌مان هست را هم ندید می‌گیریم و شیک و مجلسی به پیش می‌رویم.

مثلاً در قصه بورس چند سال پیش که حسابی سهام‌ها اوج گرفته بود و بازار حسابی داغ بود، برخی از اهل فن که نمی‌خواستند از این نمد برای خود کلاهی بدوزند، هشدار می‌دادند که عزیزان گرانقدر، وقتی یک سهامی فی‌المثل از ۱۰۰۰ تومان به ۱۰۰۰۰ تومان رسیده ولی سود سالیانه همان سهم، شده ۱۵۰ تومان ناقابل و در واقع سود ۶۰ سال یک سهم برابر با ارزش آن سهم است، یعنی یک جای کار بدجور می‌لنگد، بنابراین دیر یا زود این لنگی‌ها یکدفعه به سقوط و زمین گرم منجر می‌شود، ولی هیچ گوش شنوایی نبود و همشهریان گرانقدری که یک‌شبه استاد مسلم بازار بورس شده بودند، همه تحلیل‌های علمی و فنی را ر‌ها کرده و گازش را گرفته و به جلو می‌رفتند آنقدر رفتند تا موتور سوزانده، به دیوار ریزش بورس خورده، کله‌پا شدند و سرمایه شان یکدفعه تبدیل به بخار شد و رفت پی کارش!

اگر بخواهیم همچین جمع و جور و ساده ریشه‌های این مدل سوگیری را عرض کنیم یکی از آن آوار شدن کلی اطلاعات و خبر و تحلیل بر سر شخص است که او را دچار سردرگمی و گیجی می‌کند تا آنجا که بی‌خیال همه آن‌ها می‌شود و به مسیر خود ادامه می‌دهد، یا اینکه دچار چسبندگی به پیش‌بینی‌های خودش می‌شود و از دل هر اطلاعات و نتیجه‌ای، همانی که دوست دارد را خارج می‌کند، مشکل دیگر کُندی در واکنش است یعنی باید آنقدر دلیل و مدرک و سند ببیند تا شاید تغییری در منش و روش خودش بدهد و معمولاً این تغییر اگر هم اتفاق بیفتد آنقدری دیر هست که خیلی هم به‌درد نخورد!

خلاصه اینکه بهتر است عشق و علاقه پایان‌ناپذیر خود را به تصمیمات و انتظارات و برنامه‌های خود کنار بگذاریم و همچین که نشانه‌های اشتباه بودن آن‌ها معلوم گشت، خیلی زود کات کنیم!

نمی‌دانم چند درصد از ما خلق‌ا… گرفتار خودشیفتگی هستیم و عمق گرفتاری‌مان چقدر است ولی هرچه هست، این سوگیری بد کوفتی است، تا وقتی همه چیز بر وفق مرادمان هست، همه‌‌اش به‌خاطر نبوغ و هنر و کفایت و هوش و تدبیرمان است و وقتی اشکال و معضل و خطا و کم و کسری حاصل شد، دیگران و یا دستکم، جناب بدشانسی، باعث و بانی و مسئول و متهم و مجرم می‌شوند، یعنی عاشق این تعارض صفر و صدی در این بزرگواران خودشیفته هستم، فقط نمی‌دانم وقتی فکر می‌کنند گلی زده‌اند و در حال تشکر از خود هستند و یکدفعه معلوم می‌شود ‌ای دل غافل سه بر هیچ عقب افتاده‌اند، چطور از خودمچکری به دیگر تقصیری شیفت می‌کنند!

کلاً این مدل آدم‌های خودشیفته، حرف‌ها و نظراتی را می‌شنوند که دوست دارند بشنوند و وقتی با اطلاعات و نتایجی روبه‌رو می‌شوند که تخیلات و یا پیش‌بینی‌هایشان را تأیید می‌کند، احساس نبوغ بیشتری به ایشان دست می‌دهد و سطوح خودشیفتگی‌شان، قله‌های جدیدی را فتح می‌کند.

 

هوشنگ‌خان